وطنم؛ ای شکوه پابرجا
دکتر حسن بلخاری - رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا
۱۳۹۸/۱۰/۰۳
دکتر حسن بلخاری - رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا
لحظات پایانی حیات کلنل محمدتقی پسیان،
گفتگویی میان او و نایب حاجیخان تفرشی رخ میدهد. کلنل از همراهان و یاران خود میخواهد
او را رها کنند و به زندگی و میان زن و فرزند خود برگردند: «حاجیخان! من میدانم
صاحبمنصبان به من خیانت کردهاند. اگر امروز در جنگ کشته نشوم، ممکن است فردا در
رختخواب مرا بکشند! بنابراین مرگ را بر عقبنشینی ترجیح میدهم و من غیر از مادر پیر
برای خود کسی دیگری را سراغ ندارم؛ ولی زن و فرزندان در انتظار شما و سایرین میباشند.
عقیده دارم شماها عقبنشینی نموده، به جعفرآباد بروید، من در اینجا باقی خواهم
بود.» یاران کلنل نمیپذیرند و با این مبارز راه آزادی و شرف میمانند و کلام واپسین
مرحوم پسیان را تاریخ اینگونه در بطن و متن خود حفظ میکند که: «از این وفاداری
متشکرم، گرچه قطع دارم کسی از این مهلکه جان سالم به سلامت در نخواهد برد؛ ولی احیانا
اگر یکی از شماها سلامت ماندید، بگوید: با خون من روی کفنم بنویسند «وطن» و برای
مادرم بفرستند.»
در تاریخ فرهنگ ایرانی ـ اسلامی ما، این فتوت و شجاعت و
پاکبازی البته سرمشق و مقتدا و الگویی دارد و آن سخنان سردار آزادگی در نیمهشب
عاشورا در صحرای تفتیده کربلاست که یاران را به رفتن میخواند و حتی امر به کمسو کردن
مشعلها میکند تا در پناه تاریکی هر که خواست، بدون شرم از روی حسین(ع) بتواند
برود.
البته به احتمال بسیار زیاد این خلق و خوی همراه با آزادی
و حریت محمدتقی، ریشه در تربیت مذهبی او، آن هم در دامان مادری چون عزتالحاجیه
دارد؛ زیرا در باب دیگری نیز میبینیم که پسیان در شکایت و شکوه از رنج و درد
زمان، به قرائت شعری از حضرت فاطمه زهرا(س) میپردازد که پس از رحلت پدر و بر سر مزار
ایشان از عمق دل بر زبان مبارکش جاری شده بود: «در مدت این کشمکش چه کشیده و چه دیدم،
غیر قابل تصور و حقیقت غیرممکنالتقریر است. همینقدر باید متذکر شعر عربی منسوب
به حضرت زهرا(س) شده و بگویم: «صُبّت عَلی مصائبٌ لو انّها/ صُبّت عَلی الایام صرن
لیالیا»[۱] آیا خدمتی در جبهات جنگ کرده یا نکردهام، بایست به کتب مطبوعه در
آلمان و ممالک بیطرف رجوع نمود؛ زیرا اگر من شرح بدهم، شاید حمل بر خودستایی و
رجزخوانی شود.»
مرحوم پسیان در موارد دیگری نیز عشق خود به ایران و ایرانی
را چنین صلا داده است: «من ایران و ایرانی را نه فقط دوست داشته، بلکه پرستش میکنم... مرا اگر بکشند، قطرات خونم کلمه ایران را
ترسیم خواهد نمود و اگر بسوزانند، خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد. قدمی
برخلاف رضای خدا و صلاح مملکت برنداشتم... به تصدیق دوست و دشمن عفت و شرافت سربازی
را همیشه محفوظ داشتهام. آنچه کردهام، مطابق حکم بوده و از قضا احکام هم به حق
صادر میشده است و گمان ندارم در تاریخ ایران و مخصوصا در تاریخ مشروطیت، چنین نظم
و ترتیبی به ظهور و بروز رسیده باشد. من اولین کسی هستم که حساب وجوه دریافتی ایام
تصدی خود را به میل و رضای خاطر خود، پس داده و از بودجه مصوبه ایالتی فقط آن
مقدار به خرج آوردم که استحقاقش را داشتم و برای پرداخت مستمریهای فقرا و ضعفا
لازم و واجب بود. برای اولین دفعه اعانهای که برای قشون گرفته میشد، به همان
مصرف خودش رسانده و به کمک صاحبمنصبان لایق و فداکار خود و بهسرعت برق چندین
باطالیان پیاده و فوج سوار حاضر خدمت نموده با صاحبمنصبان یک باطالیان شش مقابل
آن را اداره کردم.»
اعتقاد و باور به عظمت و اعتلای وطن در بطن و متن جملات
فوق، ظهوری مطلق و آشکار دارد. اینکه میگوید بر روی کفنم بنویسید وطن و از برای
مادرم بفرستید، بیانی است بر اعتقادی راسخ و کامل که وطن از برای یک انسان آزاده و
شریف همان جایگاه و عظمتی را دارد که مادر از برای او و میدانیم این اعتقاد به
وطن، وجهی از وجوهات بنیادین ایمان و اعتقاد هر انسانی است. به نقل از رسول حرّیت
و آزادگی: «حب الوطن من الایمان».[۲]
نمیخواهم چون شیخ اشراق این وطن را تأویل کنم و از برای
آن مبانی و مفاهیم عرفانی و حکمی قائل شوم که البته او در مقام مشاهدات و مکاشفات
عرفانی خویش میتوانست چنین کند؛ اما جمله بسیار روشن حضرت رسول اکرم(ص) که محبت و
دوست داشتن وطن، نقطه مقابل ایمان نیست، بلکه از ایمان است، در بطن و متن خود یقینا
به صورت شفاف و روشن، بیانگر آن است که وطن وجهی از پیکر وجودی و حیات حقیقی ماست.
برخلاف نظر کسانی که ملیت را امری یکسره نامرتبط با ایمان میشمارند و به غلط میپندارند
این دو قابل جمع نیستند، در این کلام شریف رسولالله(ص)، وحدت مییابند و نه تنها
ارج و شأن وطن، معظم انگاشته میشود، بلکه بر محبت به آن تأکید میشود تا تجلی انس
و وحدت میان ملیت و دیانت باشد. کلنل محمدتقی پسیان گرچه در جوانی در راه اعتلای
وطن به خاک و خون کشیده شد، اما همان مدت کوتاه امارتش در خراسان، نشان داد که اگر
چون امیرکبیر به غدر خنّاسان و نامردان، به خون خود ننشسته بود، چه خدمتها که به
مام عظیم و عزیز وطن نمیکرد.
-------------------
پینوشتها
۱. بحارالانوار، ج۷۹، ص۱۰۶. روایت شده که
حضرت زهرا(س) مشتی از خاک قبر پدر برداشت و آن را بر چشم گذاشت و با سوز و آه چنین
سرود: بر من مصیبتهایی فرو ریخت که اگر آنها بر روز روشن ریخته بود، شب تار میگشت
۲. مستدرک سفینهالبحار، اعیانالشیعه، خزائن
نراقی(ره)، کشفالخفاء و بیانالمعانی.
منبع: روزنامه اطلاعات؛ سهشنبه ۳ دیماه ۱۳۹۸
۱۷۲۸