بسیاری از اندیشمندان بر این
باورند که کوشش سکرات (سقراط) برای مشارکت مردم در گفتگو و پژوهشهای فلسفی باید
امروز تکرار شود. بدهستان این فیلسوف با همردههایش آغاز شد تا انسان را به درک
ژرفتری از دنیای پیرامون بکشاند.
در حقیقت روش این فیلسوف برای پرسشهای سخت
با هدف درنگ بر مفاهیم انجام میشد و سپس مطرح کردن چیزی نو که نشان دهد حرکت تاریخ
روشناندیشانه است. البته زمان کنونی تفاوتهای بنیادین با روش خیابانی آن فیلسوف
ـ سقراط دارد. زمانه ما پیچیدگیهای زیادی به خود گرفته که یکی از آنها گریز از هرگونه
فلسفه است.
فلسفه کنونی یک رشته آکادمیک بسیار تخصصی
است که در آن دانشمندان واژگان فنی را برای همه چیز هنر و اخلاق تا ماهیت واقعیت و
دانش بهکار میبرند در نتیجه پیروی از بازپسین روندهای فلسفه نیاز به مدرک دانش
آموختگی پیشرفته دارد برای همین جستارهای فلسفی منتشر در مجلههای فلسفی برای بیشتر
مردم قابل دسترس نیست.
با این وجود اینک فشارهایی برای بیرون کشیدن
فلسفه از برجهای آکادمیک و بازگرداندن آن به خیابان پدید آمده است. برنامههای
رادیویی، پادکست، مجله و روزنامه آنلاین برای ارائه ایدههای فلسفی برای مردم کوچه
و بازار بسیار کار میکنند.
مرگ سقراط نشان میدهد که چرا یادگیری چیز
نویی است که همه میتوانیم انجام دهیم، ما به نام موجودات فانی نمیتوانیم همهچیز
را ببینیم و مرگ، محدوده مشخصی برای درک ما از واقعیت رقم زده است. در حقیقت بسیاری
از واقعیتها مانند یک راز از فکر ما جدایند و با توجه به ماهیت محدود درکمان،
دانش ما در مورد جهان همیشه با دیدگاهی ویژه در مورد چیزها گره خورده است.
برای نمونه در مورد یک گل سرخ، یک فیزیکدان
از ساختارش خواهد گفت و یک شیمیدان ترکیبات پایه آن را توضیح خواهد داد و یک زیستشناس
ممکن است اکوسیستم مورد نیاز گل را بشمرد و اقتصاددان ارزش پولی آن را مشخص خواهد کرد،
یک هنرمند ممکن است زیبایی آن را به تصویر بکشد و یک معشوق از اهمیت عاشقانهاش
قدردانی کند. هر یک از این دیدگاهها چیزی در باره گل به ما میآموزند اما هیچیک
به تنهایی از همه چیزهایی که باید بدانیم راز نمیگویند.
بیگمان وجود فلسفه، رازگوی چیزهاییست که
در جاهای دیگر یافت نمیشود. برای گسترش درک خود از جهان باید ماهیت ناتمام دانش
خود را بپذیریم و دیدگاه خود را به زیر پرسش ببریم و دیدگاههای جایگزین را برگزینیم.
سقراط میگفت: خرد مطلق ملک خدایان است؛ و هنگامی که دادگاهی میشد گفت: من فکر نمیکنم
آنچه را که نمیدانم میدانم.
پرهیز سقراط از هرگونه تظاهر به درک افسانهای/ اساطیری
و دودلیاش در باره میزان دانش خود واداشتاش تا آداب مردم شهرش را مورد پرسش قرار
دهد و در این راه به سراغ پزشکان، وکیلان، شاعران و کاهنان و همه میرفت و کسی را برکنار
نمیداشت و آنان را در مورد عقاید ژرف خود به پرسش میگرفت.
در بیشتر زمانها سقراط از مهارت برتر خود
در بکارگیری هنر استدلال برای برجستهکردن محدودیتها، ناتواناییها و تضادها در دیدگاه
انسانها استفاده میکرد. سرانجام بیگدار به آبزدنش نسبت به شیوههای آتنی و
پژوهش پیاپی وی در باره سرشت چیزها و فشار اندیشگیاش بر شهروندان آسیب زننده شد.
سقراط گفتوشنود منطقی را میان آتنیان،
دانشجویان، بازرگانان، اشرافیان و هنرمندان پی میگرفت. این شاگردان چالش سقراط را
جدی گرفتند، آنان نه تنها به واهشته میراث فرهنگی خود دودل شدند بلکه آغاز به پاسخهای
نو برای پرسشهای سخت در باره پدیدهها و مفاهیمی مانند عدالت کردند، آنان همچنین استادان
خود را به چالش کشیدند.
برای نمونه ارسطو ادعای افلاطون را در مورد
زندگی مورد انتقاد قرار داد. انتقادات ارسطو راه را برای ادعای اپیکوریان فراهم
کرد که احساسات میتواند نقش مفیدی در بهزیستی ما داشته باشد. خیزش انتقادها
درباره بهتر تا امروز ادامه دارد.
منبع: روزنامه اطلاعات؛ سهشنبه ۲۸ آبانماه ۱۳۹۸