اشاره: «فرهنگنامه تصوف و عرفان» که به تازگی به همت
انتشارات فرهنگ معاصر روانه بازار کتاب شده است، به مباحث، اعلام، اصطلاحات و تعبیرات
عرفانی و صوفیانه میپردازد و حاصل چند دهه تأمل و مطالعه استاد استعلامی و ده سال
پژوهش پیگیر ایشان است که در دو مجلد (۱۸۹۰ صفحه) و با سه مقدمه مفصل و خواندنی در
دسترس عموم قرار گرفته است و با آنکه نیاز پژوهشگران را تا حد زیادی برطرف میکند،
برای عموم خوانندگان نیز شیرین و سودمند و خواندنی است. آنچه در پی میآید، بخشی
از مقدمه دوم دکتر استعلامی است که با اندکی تلخیص تقدیم میشود:
***
سخن از پژوهندگانی از سرزمینهای دیگر است که به تصوف و
ادب صوفیانه ایران روی آورده و آثاری گاه پرمایه و آموزنده عرضه کردهاند. در
مقدمه یک مرجع تصوف و عرفان، کسی انتظار ندارد که من تاریخ مطالعات ایرانشناسی را
بنویسم. باید گفت که بذر ایرانشناسی در اروپا، نخست جهانگردانی افشاندهاند که
صدها سال پیش، سفر در شاهراه بازرگانی شمال آسیا و دیدن آثار بازمانده از تمدنهای
بزرگ و دیرینه، آنها را به کنجکاوی و نه یک پژوهش عالمانه، واداشته بود و خبرهایی
که آنها به مغرب زمین بردهاند، پژوهندگانی را به سراغ فرهنگ مشرق زمین فرستاده
است. در اینجا از آثار ایرانشناسان اروپایی و پژوهندگان کشورهای دیگر درباره تصوف
و عرفان ایران و کوشش آنها در تصحیح و عرضه متون ادب صوفیانه فارسی، به کارهای
کسانی اشاره میکنم که کارشان ارزش فرهنگی بیشتری دارد.
مطالعات ایرانشناسی در اروپا، نزدیک به دویست و پنجاه سال
سابقه دارد و آشنایی پژوهندگان اروپایی، پیش از توجه آنها به مباحث تصوف و عرفان، یک
آشنایی مقدماتی با زبانها و آداب مذهبی و چگونگی زندگی مردم مشرق زمین بوده است. در
نیمه دوم قرن هجدهم، سِر ویلیام جونز (۱۷۴۶ـ۱۷۹۴) که زبانهای فارسی و عربی را در
جوانی آموخته بود، از سوی دولت انگلیس مسئول امور قضایی در حکومت هندوستان شد، و
در کنار وظایف دولتی خود به آموختن زبان سنسکریت و مطالعه در زبانها و فرهنگ مشرق
زمین پرداخت. در سال ۱۷۸۴ «انجمن آسیایی بنگال» را تأسیس کرد، که پس از او برپا
ماند و دیری از مراکز معتبر مطالعه در فرهنگ شرق بود. ویلیام جونز، مطالعه مستقیم
و وسیعی روی تصوف و عرفان یا ادب صوفیانه ایران نداشت؛ اما به عنوان پایهگذار و
آغازگر، باید او را راهگشای نسلهای آینده پژوهندگان اروپایی شمرد.
اروپای غربی از اواخر قرن هجدهم و نخست از طریق نمایندگان
سیاسی خود که چند سالی در کشورهای آسیا میماندند، با رسم و راه سالکان تصوف و
عرفان، و با آثار گرانسنگی چون مثنوی و دیوان شمس مولانا آشنا شد، و شاید پیش از
مثنوی و دیوان شمس، سماع مولویان و رقص درویشان چرخان
(The Whirling Dervishes) به چشم اروپاییان خوش آمده
بود! یک نماینده سیاسی فرانسه به نام ژ.د والن بورگ
(j. de. Wallenbourg) که سالیانی در استانبول
مانده بود، شش سال تمام به ترجمه مثنوی مولانا جلالالدین پرداخت که فرصت نشر آن
ترجمه را هم نیافت.
در یک نگاه، آنچه در قرن هجدهم صورت گرفته، در واقع کارهای
آغازین بوده و اعتبار کارهای قرن نوزدهم و بیستم را نداشته است. گسترش توجه اروپاییان
به فرهنگ شرق در نیمه اول قرن نوزدهم سامان گرفت و در قرن بیستم دانش بیشتر و ذهن
هنرشناس شماری از پژوهندگان اروپایی آنها را به ظرافتهای هنرمندانه، خاصه در شعر
صوفیانه فارسی متوجه ساخت، و در میان آنها کسانی که خود ذوق شاعری داشتند، گاه طبع
خود را در پیروی از سبک سخن مولانا یا حافظ نیز آزمودند. یک اتریشی به نام ژوزف فن
هامر ـ پورگشتال (Joseph von Hammer- Purgestall) در نیمه نیمه اول قرن نوزدهم گزیده مثنوی را به زبان آلمانی ترجمه کرد. پس از او کسی که با
دانش بیشتر و با داشتن قریحه شاعری با مولانا روبهرو شد، فردریش روکرت (Ruckert، ۱۷۸۸ـ۱۸۶۶)
بود که نخست دفتری از غزلهای دیوان شمس مولانا را در ترجمهای ادیبانه و استادانه
عرضه کرد، و بعد شماری از غزلها را به شعر آلمانی درآورد که در آن ساختار کلام را
نیز به شیوه مولانا نزدیک کرده بود. کار او در ادب آلمانی یک آفرینش تازه به شمار
میآمد و ترجمه منظوم او بسیاری از ادیبان آن سرزمین را با مولانا آشنا کرد. در
کنار روکرت، ترجمه دفتر اول مثنوی به زبان آلمانی از گئورگ روزن (Rosen، ۱۸۲۰ـ۱۸۹۱)
را هم باید یاد کرد که گامی در شناخت مولانا در آلمان بوده است. پس از آن هرمان
اِتِه (Ethe، ۱۸۴۴ـ۱۹۱۷)
در تاریخ ادب فارسی خود مولانا را بزرگترین شاعر الهی جهان خواند، و هلموت ریتر ( Ritter، ۱۸۹۲ـ۱۹۷۱)
علاوه بر نوشتن مقالههایی درباره آثار مولانا، کار ارزنده خود را درباره فریدالدین
عطار منتشر کرد، که این اثر با ترجمه استاد عباس زریاب خویی با عنوان «دریای جان»
به فارسی هم درآمده است. از کارهای هلموت ریتر تصحیح و نشر «سوانح» احمد غزالی را
هم باید به یاد داشت.
تا اینجا اشاره من به کارهای ایرانشناسان آلمانی، بیشتر
بر ترجمه آثار مولانا جلالالدین تمرکز یافت؛ اما پیش از کارهای روکرت، در آلمان نیمه
اول قرن نوزدهم، حضور حافظ بیشتر چشمگیر است که در شعر یوهان ولفگانگ فن گوته (۱۷۴۹ـ۱۸۳۲) به دنیای غرب قدم میگذارد، دیوان
غربی ـ شرقی گوته (Westostlicher Diwan) از
تأثیر کلام حافظ چنان سرشار است که گویی حافظ دیگری در آن سرزمین به دنیا آمده است.
علاوه بر مطالعه در زمینه تصوف و عرفان، آثار شماری از پژوهندگان آلمانی یا آلمانی
زبان که روی دین اسلام تمرکز یافته است، طبعاً برای پژوهش در تصوف و عرفان نیز به
کار میآید. نخستین فهرست الفبایی (کشفالآیات) قرآن را یک پژوهنده آلمانی تدوین
کرده است به نام گوستاو فلوگل (Flugel، ۱۸۰۲ـ۱۸۷۰)
که در دو قرن گذشته، بیشتر فهرستهای قرآن تألیف شده در کشورهای مسلمان هم از کار
او بهرهمند بوده است. پژوهشهای ایگناتس گلدتسیهر
(Goldziher، ۱۸۵۰ـ۱۹۲۱)
اسلامشناس اهل مجارستان هم که بیشتر با نگاه یک مورخ به تحلیل منطقی اسلام
پرداخته، پژوهندگان دیگر را همواره به تعمق و تأمل واداشته است. تئودور نولدکه (Noldeke، ۱۸۳۶ـ۱۹۳۰)
را هم به یاد داشته باشیم که در کنار تحلیل او از شاهنامه حکیم طوس، کتابی در تاریخ
قرآن هم از او به دست داریم، و هر دو کار او در مطالعات ایرانشناسی هنوز مرجع
پژوهندگان است.
در بریتانیا، سر جیمز ردهاوس
(Redhouse) در سال ۱۸۸۱ ترجمه حکایاتی از مثنوی را عرضه
کرد که کار موفقی بود، و پس از او، هـ . وین فیلد
(H. Winfield) مقالاتی در باره آثار مولانا نوشت و ترجمه
خلاصهای از مثنوی را نیز در سال ۱۸۸۷ منتشر کرد. اینها مقدمهای برای دهها سال
کار رینولد الن نیکلسن (۱۸۶۸ـ۱۹۴۵) در تصحیح متن هر شش دفتر مثنوی همراه با ترجمه
انگلیسی و تعلیقاتی سودمند در هشت جلد، کاری که برای پژوهندگان ایرانی آثار مولانا
نیز همواره محل استناد بوده است. نیکلسن پیش از پرداختن به این کار بزرگ و همزمان
با آن، کتابهای دیگری را تصحیح کرده و مقالات بسیاری در این زمینه نوشته است که
من در فهرست منابع در زبانهای اروپایی در مقدمه سوم این کتاب بیشتر آنها را یاد
کردهام، و از آن جمله تصحیح و نشر «کتاب اللمع» ابونصر سراج، و ترجمه «کشفالمحجوب»
هجویری را، که هر دو از منابع کهن و بنیادی پژوهش در تصوف و عرفان است. نشر اول
«تذکرهالاولیاء» عطار هم از کارهای او بوده است. به مناسبت سخن از کار نیکلسن روی
مثنوی و کتاب اللمع، یادی از مؤسسه اوقاف گیب (E.J.W.
Gibb Memorial) ادای حق خانواده با فرهنگی از مردم بریتانیاست که در نشر ادب صوفیانه
فارسی هم سهم بزرگی داشتهاند. الیاس جان ویلکینسن گیب (۱۸۵۶ـ ۱۹۰۱) یکی از دوستاران فرهنگ مشرق زمین
بود و پس از درگذشت او، مادرش بخشی از دارایی خانواده را وقف مطالعه در فرهنگ شرق
و نشر کتابهای فارسی و عربی و ترکی کرد. بنیادی که با میراث گیب در لایدن هلند پدید
آمد، هنوز برپاست و تا امروز شمار چشمگیری از آثار ادب و تاریخ و فرهنگ ایران را منتشر
کرده است.
پس از نیکلسن، پژوهشگری که راه او را دنبال کرده آرتور
آربری (Arberry، ۱۹۰۵ـ۱۹۶۹)
بوده است که شماری از منابع تصوف اسلامی و از جمله کتاب «التعرف»
ابوبکر کلابادی و کتاب «التوهم» منسوب به حارث بن اسد محاسبی را تصحیح و نشر، و
ترجمه انگلیسی کتاب التعرف را نیز عرضه کرده است. از کارهای آربری ترجمه چارصد غزل
از دیوان شمس مولانا هم در دو جلد زیر نظر یار شاطر انتشار یافته است. ادوارد گرنویل
براون (۱۸۶۲ ـ۱۹۲۶) در میان ایرانشناسان بریتانیا اعتبار فرهنگ خاص دارد و در
فرهنگنامه تصوف و عرفان هم مواردی هست که از کار مفصل او «تاریخ ادبی ایران» در
سرگذشت شماری از شاعران و نویسندگان آثار صوفیانه استفاده شده است.
در مقدمه دوم کتاب، به کوشش چند ساله والن بورگ در ترجمه
مثنوی مولانا به زبان فرانسه اشاره کردم و گفتم که او به نشر کار خود موفق نشد؛
اما از ایرانشناسان فرانسه، کسانی دیگر فرصت نشر و ترجمه آثاری از ادب صوفیانه ایران
را یافتهاند که ترجمه «مناقبالعارفین» شمسالدین افلاکی از کلمان هوار (Huart، ۱۸۵۴ ـ ۱۹۲۶) و کارهای لویی ماسینیون (۱۸۸۳ ـ۱۹۶۲) درباره حسین بن منصور حلاج و نشر کتاب
«الطواسین» حلاج به کوشش او، مرجع پژوهنگان دیگر بوده است. پس از کلمان هوار و لویی
ماسینیون، فریتس مایر (Meier، ۱۹۱۲ـ۱۹۹۸)
پژوهشگر سوئیسی آثاری در شناخت عطار و عزیزالدین نسفی پدید آورده و مقالات او
درباره تصوف و سلوک درویشان به دست پژوهندگان دیگر رسید. از فرزانگانی که آثارشان
به زبان فرانسه انتشار یافته، ماریژان موله(Marijan
Mole) را نباید فراموش کرد که اثری درباره سماع صوفیان
با عنوان رقص مقدس (La Danse Sacree) و
تصحیح و نشر «کتاب الانسان الکامل) عزیزالدین نسفی را از او در دست داریم، و میدانیم
که این اثر نسفی از منابع بنیادی مطالعه در تصوف و عرفان ایران است، و مقدمه هانری
کربن (۱۹۰۳ـ۱۹۷۸) بر تصحیح ماریژان موله هم بر اعتبار این کتاب افزوده است. هانری
کربن را هم باید در شمار بزرگترین پژوهندگان تصوف و عرفان و حکمت ایرانی یاد کرد
که سالیانی از عمر او در ایران گذشت و همکاری نزدیکش با استادان ایرانی، و درک او
از عرفان و الهیات مشرق زمین، او را به صاحبدلی از این دیار بدل کرده بود. از هانری
کربن تصحیح دو جلد از مجموعه «مصنفات شهاب الدین یحیی سهروردی» (شیخ اشراق) و
«عبهر العاشقین» و «شرح شطحیات»، هر دو از آثار روزبهان بقلی شیرازی را در دست داریم
که در عبهر العاشقین، او از همکاری استاد محمد معین برخوردار بوده است.
در روسیه، در دو قرن اخیر شماری از پژوهندگان به مطالعه
زبان و ادب فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران پرداختهاند. در فرهنگستان اتحاد شوروی هم
گروهی از آنها در زمینههای گوناگون ایرانشناسی کار کرده بودند، و شماری از متون ادب
فارسی به کوشش آنها تصحیح و چاپ شده بود؛ اما به دلیل سیاستهای فرهنگی خاص آن
حکومت، کسانی از پژوهندگان آشنا با مطالعات تصوف و عرفان، اروپای غربی را برای
پژوهش و نیز تدریس مساعدتر یافتند. والنتین آلکسیویچ ژوکوفسکی (Zhukovsky، ۱۸۵۸ ـ۱۹۱۸)
یکی از پژوهندگان روس است که با وجود عضویت در فرهنگستان سنپترزبورگ و استادی
دانشگاه سنپترزبورگ، و تصحیح و نشر دو کتاب «اسرارالتوحید» محمدبن منور و «کشفالمحجوب»
هجویری در همان شهر، در غرب اروپا نیز مورد احترام محافل فرهنگی، و از منابع و
امکانات گسترده کتابخانهها و مراکز دانشگاهی برخوردار بود. پژوهنده دیگر ولادیمیر
مینورسکی (Minorsky، ۱۸۷۷ـ۱۹۶۶)
سالیانی استاد مرکز زبانهای شرقی دانشگاه پاریس، و بعد استاد همین رشته در
دانشگاه کمبریج انگلیس بوده، شرح او بر «قصیده ترسائیه» خاقانی شروانی، به زبان
انگلیسی و به صورت مقاله مبسوطی در مجله مدرسه شرقشناسی دانشگاه لندن انتشار یافته،
و از او مقالات بسیار دیگری هم در زمینههای گوناگون مطالعات ایرانشناسی در «دایرهالمعارف
اسلام» و در نشریات پژوهشی غرب به چاپ رسیده که اعتبار علمی آنها مورد تأیید صاحبنظران
است. ناگفته نگذاریم که در نیمه اول قرن بیستم، حضور چند تن از فرزانگان ایرانی در
اروپا و از جمله محمد قزوینی و سیدحسن تقیزاده، و امکان بهرهمندی از دانش آنها، یکی
از دلایل توجه پژوهندگان روسی و از جمله مینورسکی به غرب بوده، و او در شرح قصیده
ترسائیه هم از راهنمایی و یاری تقیزاده و قزوینی سپاسگزاری کرده است. اما از
پژوهندگان نامدار روس که در تصوف و ادبیات تصوف مطالعه کردهاند، یوگنی ادوادویچ
برتلس (Bertels، ۱۸۹۰ـ۱۹۵۷)
در میهن خود ماندگار و در کار پژوهش هم موفق بوده، مقالات او هم در زمینه تصوف
عرفان بسیار است، و مجموعهای از آنها با عنوان تصوف و ادبیات فارسی ترجمه شده است.
در امریکا توجه به شرق پس از جنگ جهانی دوم بیشتر شده، و
در دانشگاهها و مراکز پژوهشی همراه با مطالعه در زبانها و تاریخ و فرهنگ خاورمیانه،
آموزش زبان و ادب فارسی نیز سامانی گرفته، که گاه به دلیل نداشتن یک برنامه درست و
نبودن حمایت مالی از سوی ایران، چندان هم به سامان نبوده است؛ اما چندتنی از
استادان و پژوهشگران در دانشگاههای امریکا، به ادب صوفیانه ایران هم روی آوردهاند:
در زمینه تصوف و عرفان، آنماری شیمل (Schimmel، ۱۹۲۲ـ۲۰۰۳)
استاد دانشگاه هاروارد، ابعاد عرفانی اسلام (Mystical
Dimensions of Iran) را عرضه کرده است که ارزش یک مرجع و یک
کتاب درسی هر دو را دارد. تحلیلی از زندگی و شخصیت و اندیشه مولانا جلالالدین (با
عنوان The Triumphal Sun) را
هم از او در دست داریم که به دست استاد حسن لاهوتی به فارسی هم ترجمه شده است با
عنوان «شکوه شمس». در این سالها فرانکلین دین لویس
(Dean Lewis) استاد جوان دانشگاه شیکاگو اثری جامع و مبسوط
درباره مولانا عرضه کرده است که در آن علاوه بر سرگذشت و شناساندن آثار مولانا، به
شناختی که جهان معاصر و خاصه امریکا از مولانا دارد، نیز پرداخته است. کار او این
جامعیت را هم دارد که هم به نیاز پژوهندگان پاسخ میگوید، و هم برای مشتاقان سخن و
اندیشه مولانا اثری خواندنی و دلنشین است. این کتاب هم با عنوان «مولانا از دیروز
تا امروز، از شرق تا غرب» باز به قلم استاد حسن لاهوتی به فارسی ترجمه شده است. «مکتب
صوفیانه رومی» پژوهشی از ویلیام چتیک (Chittich) و مقالهها و کتابهای دیگر او درباره وحدت وجود و ابن العربی را نیز
باید در شمار مطالعات تصوف و عرفان یاد کرد.
گستره کار پژوهشگران امریکایی، و کسانی که از سرزمینهای دیگر
و به اقتضای زمانه در این سواد اعظم ماندگار شدهاند، بیش از آن است که در این
اشاره گذرا بگنجد.
این بخش با اشاره به سِر ویلیام جونز و سهم او در مطالعات
ایرانشناسی در سالهایی که از سوی دولت بریتانیا مأمور خدمت در حکومت استعماری هند
بود، آغاز شد و در حسن ختام این مقدمه دوم هم به هند باز میگردیم. سرزمین هند علاوه
بر ریشههای مشترک فرهنگی، پیوند دیرینهای هم با زبان و ادب فارسی و تصوف ایران
داشته، و قرنها حکومتهای مسلط بر ایران، تاخت و تازهایی در هند کرده و خاطرات تلخ
و شیرینی در آن سرزمین برجا گذاشتهاند؛ اما زبان فارسی، پیش از تأسیس حکومت بریتانیا
در هند، زبان مشترک ولایات آن دیار بوده و به دلیل علائق مشابه ذوقی و فکری، خاصه
مسلمانان شبه قاره، شعر و ادب صوفیانه فارسی را دوست میداشتهاند و دوست میدارند.
هنوز آرامگاه ابوالحسن علی بن عثمان هجویری (مؤلف کشفالمحجوب) در لاهور که مردم
او را «داتا گنجبخش» میگویند، و درگاه شریف نظامالدین اولیاء در دهلی نو، هر دو
زیارتگاه همه مذاهب، و در تصور پاکدلان و معتقدان برآورنده آرزوهاست.
با رواج چاپ سنگی در قرن هجدهم، شبه قاره هند یکی از نخستین
مراکز چاپ و نشر کتابهای فارسی بوده، و بسیاری از آثار ادب صوفیانه فارسی، پیش از
ایران در کلکته و بمبئی و لکنهور و لاهور به چاپ رسیده است؛ اما ناشرانی که چاپ
کتابهای ادب فارسی را در شبه قاره هند آغاز کردند، عموماً از داشتن ویراستاران
باتجربه و آشنا با شیوههای پژوهش محروم بودند، و شاید به دلیل نداشتن سرمایه کافی،
چاپخانههای آنها نیز تازهترین تجهیزات آن روزگار را نداشت. کاتبانی هم که متن
کتابها را برای چاپ سنگی مینوشتند، دانش و حوصله کافی برای دقت در درستی عبارات
نداشتند، و این مشکلی بود که خود ما هم در آغاز با چاپخانه داشتیم. با این حال
شمار کتابهای فارسی صوفیانه و غیرصوفیانه که در شبه قاره به چاپ رسیده، بسیار است
و قدر کوشش سالیان دراز دوستاران ایران در آن سرزمین را باید شناخت، و بیتردید،
کتابهایی را که پس از چاپهای هند، در ایران و اروپا بار دیگر تصحیح و تعلیق شده
و در چاپخانههای پیشرفتهتر به چاپ رسیده است، با اعتماد بیشتر باید نگریست.
منبع: روزنامه اطلاعات؛ چهارشنبه ۳ مهرماه ۱۳۹۸