شعر حافظ همه بیتالغزل معرفت است آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش/ (غزل۲۷۵،
بیت۹)[۱]
ایران زمین در طول تاریخ سرافراز خود
سخنوران سترگ و نامور بسیاری به خود دیده است؛ اما بیگمان هیچ یک از نظر نفوذ
کلام و کسب شهرت و محبوبیت ـ چه در مقیاس ملی و چه در سطح جهانی ـ به مرتبه حافظ
نرسیدهاند. در تأیید این مدعا کافی است به نمونههایی از انبوه القاب و اوصافی
اشاره کنیم که حافـظپژوهــان و شیفتگان خواجــه شیــراز در مــقام تجلیل و تمجید
از این سخنسرای بــیهمتا به کار بــردهاند. از آن جمله است عناوین زیر: «آخرین سراینده
بزرگ ایران»،[۲] «لسان الغیب و ترجمان الاسرار»،[۲] «نادره دوران و اعجوبه زمان»،[۴]
«حامل کلام ربالعالمین جهان و شمس المله و الدین»،[۵] «اشعر شعرای زمان»،[۶]
«شاعر افلاکی و خاکی»،[۷] «یکی از سه شاعر بزرگ جهان» (دانته و شکسپیر)،[۸] «خمری
بیخمار و شرابی خوشگوار»،[۹] «والاترین تجلیگاه فرهنگ ایران و عالیترین و ظریفترین
نمونه طرز فکر ادبی یک ملت»،[۱۰] «وجدان [زنده] ملت ایران»،[۱۱] و دهها توصیف گویا
و شیوای دیگر.
باری، حافظ به راستی «همدلترین، همدمترین و محرمترین
هنرمندی است که در کنار دل یکایک ما نشسته و از همگان ـ عارف و عامی، عابد و عاصی،
شریف و وضیع و پیر و جوانی ـ دل ربوده است.»[۱۲] «او نه فقط با ما سخن میگوید [که] از ما و جانب ما هم سخن میگوید.» او در
واقع مظهر بارز «حافظه تاریخی ایرانیان است.»[۱۳] از این رو شگفت نیست که دیوانش
بعد از قرآن کریم، پرفروشترین و پرخوانندهترین کتاب در ایران باشد و در بسیاری
از مراسم، از جمله هنگام تحویل سال و خواندن خطبه عقد ازدواج، وجود آن از لوازم و واجبات
سفره هفتسین و سفره عقد شمرده و در خانه اکثریت غالب ایرانیان، دستکم نسخهای از
آن یافت شود.
از ایرانیان که بگذریم، تأثیر و نفود کلام سحرآمیز و آسمانی
حافظ در میان غیر ایرانیان نیز حیرتانگیز و باورنکردنی است و شمار دوستداران و
دلبستگان او بسیار. از زمره شاخصترین و پرشورترین شیفتگان حافظ در مغرب زمین، میتوان
از یوهان ولفگانگ گوته (۱۷۴۹ـ۱۸۳۲م) شاعر، داستاننویس، نقاد، اندیشمند و دانشمند
آلمانی یاد کرد. وی به خاطر درک زیبایی اصیل و واقعی کلام معجزهآسای حافظ، دشواری
آموختن زبان فارسی را بر خود هموار کرد. معروف است که پس از
مرگش، روی میز تحریر او، صفحه کاغذی را یافتند که بر روی آن، با خطی شبیه خط
کودکان که معلوم بود خط فارسی تازهآموخته اوست، این دو بیت منسوب به حافظ نگاشته
شده بود.
خوشتر از کوی خرابات ندیدم جایی گر به پیرانهسرم دست دهد مأوایی
آرزو میکشدم از تو چه پنهان دارم شیشه باده و کنجی و رخ زیبایی[۱۴]
همو در یکی از منظومههای کتاب دیوان شرقی
(مورخ ۱۸۱۹) درباره حافظ این گونه به داوری پرداخته است: «ای حافظ! سخن تو همچون
ابدیت بزرگ است؛ زیرا آن را آغاز و انجامی نیست. کلام تو چون گنبد آسمان، تنها به
خود وابسته است و میان نیمه غزل تو با مطلع و مقطعش فرقی نمیتوان گذاشت.»[۱۵] و
سپس اضافه میکند: «اگر هم دنیا به سر آید، آرزو دارم که تنها ای حافظ آسمانی، با
تو و در کنار تو باشم و چون برادری توأم در شادی و غمت شرکت کنم. همراه تو باده
نوشم و چون تو عشق ورزم؛ زیرا این افتخار زندگی من و مایه حیات من است.»
در جایی دیگر، او را مقدس خطاب میکند و آرزو میکند که در
توصیف زیبایی وصفناشدنی دلدار از سخن او الهام گیرد: «ای حافظ مقدس! آرزو دارم که
همه جا، در سفر و حضر، در گرمابه و میخانه، با تو باشم و در آن هنگام که دلدار نقاب
از رخ بر میکشد و با عطر گیسوان پرشکنش مشام جان را معطر میکند، تنها به تو اندیشم
تا در وصف جمال دلفریبش از سخنت الهام گیرم و از این وصف، حوریان بهشت را به رشک
افکنم!»[۱۶]
در ضمن منظومهای دیگر، در بیان مراتب دلبستگی و شیفتگیاش
به حافظ اینگونه داد سخن میدهد: «ای حافظ همچنانکه جرقهای برای آتش زدن و
سوختن شهر امپراتوران کافی است، از گفته شورانگیز تو چنان آتشی بر دلم نشسته که سراپای
این شاعر آسمانی را در تب و تاب افکنده است...
حافظا، خود را با تو برابرنهادن جز نشان دیوانگی نیست. تو
آن کشتیای که مغرورانه باد در بادبان افکنده، سینه دریا را میشکافد و پا بر سر
امواج مینهد و من آن تختهپارهام که بیخودانه سیلیخور اقیانوسم. در دل سخن شورانگیز
تو گاه موجی از پس موج دیگر میزاید و گاه دریایی از آتش تلاطم میکند؛ اما مرا این
دریای آتشین در کام خویش میکشد و فرومیبرد. با اینهمه، هنوز در خود جرأتی اندک
مییابم که خویش را مریدی از مریدان تو شمارم.»[۱۷]
گل مشرقزمین
هموطن گوته، فردریش یوگنر زبانشناس و مستشرق آلمانی نیز
در مراتب ارادتورزی نسبت به حافظ دستکمی از او ندارد و اوج دلبستگی و شیفتگی خود
را نسبت بدو چنین بیان کرده است: «در این بامداد دلپذیر بهاری، من بیش از هر کس به
یاد تو هستم، به یاد تو ای نغمهسرای جاودان دنیای شعر، ای گل مشرقزمین، ای بلبل
داستانسرای که چمنزار جهان را از آوای دلپذیر خود آکندهای! به یاد تو هستم ای
سرچشمه ذوق و هنر، ای حافظ شیراز که جهان را از جویبار نشاطبخش و آسمانی خود سیراب
میکنی.»
و از همه اینها شگفتانگیزتر، توجه و اقبال باورنکردنی
فردریک انگلس، همفکر و یار غار کارلمارکسـ بنیانگذار کمونیسم نوین و نظریهپرداز
ماتریالیسم دیالکتیکـ نسبت به حافظ است. وی ضمن نامهای خطاب به مارکس مینویسد:
«تا زمانی که اندیشة حافظ را درک نکنیم، نمیتوانیم افکار و آرای خود را در جهان پیاده
کنیم. به همین سبب، من از همین امروز، به آموختن زبان فارسی پرداختهام تا افکار
حافظ را بهتر بفهمم و [بنابراین] آموختن این زبان را به تو هم توصیه میکنم.»
-----------------------------
پینوشتها:
۱ـ محمدعلی اسلامی ندوشن، ماجرای پایانناپذیر حافظ، ص۱۰،
به نقل از حافظ را چنین پنداشتهاند تألیف هوشنگ فتی، ۱۳۸۵، شیراز، انتشارات نوید،
ص۱۶۸
۲ـ دیوان حافظ به تصحیح پرویز ناتل خانلری، ۲ جلد، انتشارات
خوارزمی
۳ـ عبدالرحمن جامی به نقل از همان مأخذ
۴ـ نایب صدرشیرازی در طرایقالحقایق به نقل از همان مأخذ،
ص۱۱
۵ـ دولتشاه سمرقندی، همانجا
۶ـ التصوف فی الاسلام، همان، ص۶۲
۷ـ همان
۸ـ جانبین، همان، ص16
۹ـ اسحق اطعمه؛ حافظشناس، ج۹، ص۹۷
۱۰ـ غلامعلی رعدی آذرخشی، همان، ص۱۲۶
۱۱ـ هوشنگ فتی، حافظ را چنین پنداشتهاند، پیشین، ص۳۲۴
۱۲ـ بهاءالدین خرمشاهی، ذهن و زبان حافظ، ۱۳۸۱ـ ص۲۴۲
۱۳ـ برداشتی از عنوان کتاب «حافظ، حافظة ماست» اثر بهاءالدین
خرمشاهی
۱۴ـ این دو بیت در نسخههای مصحح دکتر خانلری و علامه قزوینی
ضبط نشده؛ ولی در چیدن مأخذ و ازجمله در کتاب حافظ را چنین پنداشتهاند،پیشین،
نقل شده است .
۱۵ـ ش. شق ا، زیباترین شاهکارهای شعر جهان، چاپ دوم،
انتشارات صفیعلیشاه، ص۱۸۹
۱۶و ۱۷ـ همان، صفحات ۱۸۹، ۱۹۰ و ۱۹۱
منبع: روزنامه اطلاعات؛ چهارشنبه ۱۷ مهرماه ۱۳۸۹