فقه و زهد و حکمت
دکتر حسن بلخاری - رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا
۱۳۹۸/۰۷/۰۲
دکتر حسن بلخاری - رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا
حکمت
زاهدانه و زُهد حکیمانه
در نسبت میان جهانگیرخان قشقایی و نهجالبلاغه
الف) مرحوم
آیتالله رحیم ارباب، از شاگردان طراز اول مرحوم جهانگیرخان قشقایی، گفته است:
«اولین روزی که در درس ایشان حاضر شدم، خان این عبارت را خواندند: «یعلمُ عَجیجَ
الوحُوش فی الفَلوات، و معاصی العباد فی الخلوات، و اختلاف النّینان فی البحار
الغامرات»، (خداوند آواز وحوش را در بیابانها، و گناهان بندگان را در نهانها، و
آمد و شد ماهیان را در دریاهاى ژرف، و تلاطم امواج آب را با وزش تندبادها میداند)
این عبارت از نهجالبلاغه را خواندند و رفتند توی علم باری، و جزئیات درسشان حکمت
بود.» (زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۵۸).
مرحوم شهیدمطهری نیز در کتاب «سیری در نهجالبلاغه» از
مرحوم حاج میرزاعلی شیرازی، استاد خویش در نهجالبلاغه و از شاگردان طراز اول حکیم
جهانگیرخان، یاد میکنند و او را به حقیقت عالم ربّانی مینامند: «او با نهجالبلاغه
میزیست، با نهجالبلاغه تنفس میکرد، روحش با این کتاب همدم بود، نبضش با این
کتاب میزد و قلبش با این کتاب میتپید. جملههای این کتاب ورد زبانش بود و به
آنها استشهاد مینمود. غالبا جریان کلمات نهجالبلاغه بر زبانش با جریان سرشک از
چشمانش به محاسن سپیدش همراه بود. برای ما درگیری او با نهجالبلاغه که از ما و هر
چه در اطرافش بود میبُرید و غافل میشد، منظرهای تماشایی و لذتبخش و آموزنده
بود. سخن دل را از صاحبدلی شنیدن تأثیر و جاذبه و کنش دیگری دارد. او نمونهای عینی
از سلف صالح بود؛ سخن علی(ع) دربارهاش صادق مینمود: «و لولا الاجل الذی کتب الله
علیهم، لم تستقرّ ارواحُهُم فی اجسادهم طرفه عین، شوقا الى الثّواب، و خوفاً من العقاب.
عظُم الخالقُ فی انفُسهم فصغُر مادونهُ فی اعینهم»: اگر خداوند برای اقامتشان در
دنیا زمان معینی را مقرر نکرده بود، از شوق به ثواب و بیم از عذاب به اندازه چشم به
هم زدنی روحشان در بدن قرار نمیگرفت. خداوند در باطنشان بزرگ، و غیر او در دیدگانشان
کوچک است. (خطبه ۱۸۴) و این مرحوم حاج میرزاعلی شیرازی که مطهری اینگونه از او و
عاشقیاش بر نهجالبلاغه میگوید، شاگرد مرحوم جهانگیرخان قشقایی بوده و شاید این
عشق به نهجالبلاغه را از کلاس درس خان آموخته باشد.
در شرح حال جهانگیرخان به تواتر نقل شده است که به تدریس
نهجالبلاغه نیز میپرداخته و شاید همین سبب شده نگارش شرح نهجالبلاغهای منسوب
به ایشان، ورد زبانها شده و در آثاری چون «الذریعه» و «طبقات اعلامالشیعه»، آمده
باشد و گرچه محققان وجود چنین شرحی را منکر و علت شهرت این خبر را توجه «خان» به
شرح نهجالبلاغه میرزا محمدباقر (معروف به نواب) دانسته و اصرار خان بر طبع و چاپ
کتاب مزبور را علت نسبت شرح نهجالبلاغه و خان میدانند؛ اما مجموع روایات فوق (چه
ایشان شرح نهجالبلاغه را نگاشته باشد، چه ننگاشته) قطعا از یک مسئله حکایت دارند
و آن اهمیت فوقالعاده نهجالبلاغه و مباحث حکمی آن در نظر مرحوم جهانگیرخان بوده
است؛ بهویژه با استناد به روایت اول این گفتار که در آن مرحوم ارباب ـ بزرگترین
شاگرد- خان به آغاز درس حکمت حکیم جهانگیر با گفتههایی از امیرالمؤمنین علی(ع) در
نهجالبلاغه اشارت نمودند و نیز این کلام شاگرد برجسته دیگر او جابری انصاری که:
«در مدرسه صدر خدمت آن بزرگوار نهجالبلاغه میخواندم و شرحی بر آن کتاب مستطاب مینوشت.»
(همان، ص۶۴) به هر حال در شرح حال حکمی جهانگیرخان قشقایی، حضور عمیق نهجالبلاغه
امری است غیرقابل کتمان و بهغایت صریح.
فلسفه و تشیع
ب) فلسفه
از صدرای شیرازی به بعد و البته به سردمداری خود او، شدیداً میل شیعی شدن نمود و این
معنا البته از بارقههای شخصیت منحصر بهفرد ایشان بود. گرایش او به تفسیر قرآن و
تألیف اثری چون «شرح اصول کافی» که از کتب اربعه شیعه در حدیث و روایت است، این
گرایش را بهصراحت نشان میدهد و البته محال است حکیمی چون صدرا به شرح اصول کافی
بپردازد و مقدم بر آن به نهجالبلاغه که در فرهنگ شیعی، پس از قرآن شامل و حامل
عالیترین معانی و مضامین است، توجه ننموده و بهرههای عظیم نگرفته باشد. برخی
محققان در باب تأثیرپذیری افکار فلسفی ملاصدرا از خطبههای امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه
بهویژه در باب صفات باریتعالی تحقیقات و پژوهشهایی انجام دادهاند. (برای مثال
نگارش دو پایاننامه با عناوین: «تأثیرپذیری افکار فلسفی ملاصدرا از سخنان امام علی(ع)
در موضوع صفات باری تعالی» و «تحلیل اوصاف الهی در اندیشه ملاصدرا و تأثیرپذیری وی
از نهجالبلاغه»).
بنابراین اگر دوره ۴۰۰ ساله گذشته را دوره تأسیس تقویت و
تثبیت نظام صدرایی در ایران بدانیم، آنگاه ظهور حکمایی را که در کلام، فقه، تفسیر،
زهد، تقوا و اخلاق بسیار برجسته هستند، قطعا باید متأثر از چنین رویکردی در فلسفه صدرایی
بدانیم. از آقا محمدرضا قمشهای تا حاج ملاهادی سبزواری و از مرحوم جهانگیرخان
قشقایی و ملامحمدکاشی، تا مرحوم رحیم ارباب و حتی معاصرانی چون مرحوم علامه
طباطبایی و سیدجلالالدین آشتیانی، همه و همه نشان بارزی از این دعویاند.
بدون تردید مابین حکمای پس از صدرا با ماقبل او تفاوت بارزی
وجود دارد و این تفاوت نه از متفاوت بودن حکمت یا شمول و وسعت آن، بلکه از اخلاقی
شدن حکمت و گرایش شدید به عرفان، اخلاق، زهد، تقوا و حتی فقه است. به نظر میرسد پیوند
حکمت، اخلاق و عرفان که با صدرا به اوج رسید و مهمتر جاری شدن خون شیعی در رگ و پی
حکمت و برجسته شدن مؤلفههایی چون نهجالبلاغه و نیز پیروی از شریفه «تخلّقوا
باخلاق الله»، حکمای ۴۰۰ سال گذشته ایران را به حکیمانی عارف، عارفانی حکیم، فقیهانی
اندیشمند و اندیشمندانی فقیه مبدّل ساخت و همه اینها در کنار ورع، زهد و تقوای ایشان،
سبب گردید امثال و مواعظ بسیار از آن ساخته و در کتب شرح و بسط دهند. امر بسیار
شایع و وسیعی که مجال بازگویی آن در این مختصر نیست، اما تکرار میکنم دو ویژگی عظیم
درفلسفه ایرانی مابعد صدرا وجود دارد: اول نگره شیعی به حکمت و فلسفه و دوم همنشینی
حکمت، زهد، اخلاق، ورع و تقوا در جان حکما.
اما محور این کلام نهجالبلاغه است که از یک سو در
پروراندن روحیه و اخلاق حکمی و فلسفی در فلسفه ایرانی، بنا به خطب عظیم حکمی آن،
مؤثر بود و از دیگر سو در حوزه اخلاقگرایی و حکمت زاهدانه یا زُهد حکیمانه.
ج) نهجالبلاغه
مجموعهای گردآورده سیدرضی(ره) مشتمل بر خطب، رسایل و کلمات قصار امیرالمؤمنین(ع)
است. همو که به تعبیر ابنسینا در پایان مقدمه خود بر «رساله معراجیه»، «مرکز
حکمت» است و «فلک حقیقت» و «خزینه عقل» و تنها معقول در جمع اصحاب محسوس پیامبر(ص)؛
(«او در میان خلق چنان بود که معقول در میان محسوس.» معراجنامه، ص۳) و مولانا نیز
که در ابیات متعالی خود او را جامع عقل و شهود و خازن اسرار میداند، شاید متأثر
از همین معنا در دفتر اول مثنوی معنوی سرود:
ای
علی که جمله عقل و دیدهای شمّهای
وا گو از آنچه دیدهای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این ابزار هوست زآنکه بیشمشیر کشتن کار اوست
و
به تعبیر حضرت رسول اکرم(ص) خطاب به امامعلی(ع) که: «اگر همه به انواع نیکی به حق
تقرّب میجویند، ای علی، تو به انواع عقل به حق تقرّب جو تا گوی سبقت از همگان
بربایی: یا على، اذا رأیت الناس یتقرّبون الی خالقهم بأنواع البرّ، تقرّب أنت الیه
بأنواع العقل حتّی تسبقهُم»؛ یعنی نه تنها عقل عامل تقرّب به حق است، بلکه به علی
مقام هدایتگری و پیشوایی میبخشد (این معنا را از «حتی تسبقهم» میتوان دریافت). بنابراین
بر بنیاد نگره اسلامی بهویژه شیعی، علی(ع) عقل کل است و بدون تردید این عقل کل در
نهجالبلاغه تجلی یافته است. هر که عمیقا به قرائت این کتاب شریف بپردازد، بیدرنگ
این معنا بر جان و جهانش مینشیند.
حال بر این بنیاد که بزرگترین منبع و منشأ فلسفه، عقل است
و نهجالبلاغه نیز معانی صادره از عقل کل، پس میان نهجالبلاغه و فلسفه نسبتی است
بینیاز از اثبات و استدلال، و البته مُثبت و مؤید این نظر که استبعادی ندارد حکیم
جامع و زاهد، برای درک عمیقتر حکمت به دامن این کتاب شریف آویزد. یک نمونه از رویکردهای
عمیق فلسفی نهجالبلاغه را ذیلا میآورم تا بگویم علت گرایش و اقبال حکیم جهانگیرخان
قشقایی به نهجالبلاغه، رویکرد عظیم حکمی و فلسفی حضرت امیرالمؤمنین(ع) به معانی و
مفاهیم جاری در بطن و متن فلسفه و حکمت بوده است؛ بهویژه که صدرا نیز در تأیید
معانی حکمی خود به نهجالبلاغه استناد نموده و آن را «حکمت بالغه» خوانده است. این
نمونه در باب بحث عظیم وحدت حقّه حقیقیه و بهویژه نفی وحدت عددی از حضرت ذات است
که جایگاهی کلان در فلسفه و حکمت اسلامی دارد: «وحدت عددی واحد خاص یا بالخصوص است
که با تکرار آن، عدد ساخته میشود؛ مثلا اگر آن را دو بار تکرار کنی، عدد ۲ و اگر
سه بار تکرار کنی، عدد ۳ و...، پس ۳ یعنی یک و یک و یک؛ گرچه خود یک، عدد نیست ولی
مبدأ اعداد است؛ چون عدد، کمیتی است که قابل انقسام باشد درحالی که یک تقسیمپذیر
نیست؛ از این نوع وحدت به وحدت عددی تعبیر میکنند که در مقابل کثرت است.»
وحدت
عددی در مباحث فلسفی جایگاه مهمی دارد و از جمله مواردی است که با گذر از آن، وحدت
حقیقیه و غیرعددی ذات باری اثبات میشود. ساده و مختصر این معنا نیز چنین است که
در وحدت عددی امکان تکرار وجود ممکن است (مثلا چیزی به نام سه وجود ندارد بلکه سه
اعتباری است که در اصل از تکرار سه تا یک ظاهر شده است)
در حالیکه در باب ذات، هرگز چنین چیزی متصور نیست. حال به
تعبیر مرحوم مطهری: «هر گاه ماهیتی از ماهیات و طبیعتی از طبایع را در نظر بگیریم
که وجود یافته است، عقلا فرض اینکه آن ماهیت فرد دیگر پیدا کند و بار دیگر وجود یابد،
ممکن است. در اینگونه موارد وحدت افراد آن ماهیت وحدت عددی است. این وحدت در
مقابل اثنینیت و کثرت است» (مجموعه آثار شهیدمطهری، ج۱۶، ص۳۹۸). صدرا به چنین وحدتی
معتقد نیست و در اسفار در فصلی با عنوان «فی بعض احکام الوحده و الکثره» میگوید:
«وحدت عدد نیست، گرچه عدد از آن تألیف شده باشد، برای اینکه عدد کمّ است و پذیرای
بخشپذیری نیست، در حالی که وحدت آن را نمیپذیرد.» (الحکمه المتعالیه، ج۲، ص۹۸).
طبیعی است که هرگز نمیتوان وحدت ذات را وحدت عددی دانست؛
زیرا در وحدت عددی تکرر وجود، موجود است، در حالیکه در ذات حضرت حق چنین امری
محال است. ممکن است امثال صدرا نفی وحدت عددی را از کلام روشن و صریح حضرت امیرالمؤمنین(ع)
در نهجالبلاغه اخذ کرده باشند؟ حضرت در خطب مختلف نهجالبلاغه حق را منزه از وحدت
عددی دانستهاند:
ـ «الاحدُ لا بتأویل عدد»: او یک است، ولی نه یک عددی. (خطبه ۱۵۲)
ـ «لایشملُ بحدّ و لا یحسبُ بعدّ»: هیچ حدّ و اندازهای او
را در بر نمیگیرد و با شمارش به حساب نمیآید. (خطبه ۲۲۸)
ـ «من اشار الیه، فقد حدّهُ و من حدّهُ، فقد عدّهُ»: هر کس
بدو اشاره کند، محدودش ساخته است و هر کس محدودش سازد، او را تحت شمارش درآورده
است. (خطبه ۱)
ـ «من وصفهُ فقد حدّه، و من حدّهُ فقد عدّه، و من عدّهُ
فقد ابطل ازلهُ»: هر
کس او را [با صفتی زائد بر ذات] توصیف کند، محدودش ساخته است؛ و هر کس او را محدود
سازد، شمارهاش کرده است؛ و هر که او را شماره کند، ازلیت و تقدّمش را بر همه چیز
از بین برده است. (خطبه ۱۵۲)
ـ «کُل مُسمّی بالوحده غیرُهُ قلیل»: هر چیزی که با وحدت
نام برده شود، کم است جز او، که با اینکه واحد است به کمّی و قلت موصوف نمیشود. (خطبه ۶۴)
از دیدگاه مرحوم شهیدمطهری بحث وحدت عددی و نفی آن از حقتعالی
از عالیترین مباحث حکمای مسلمان و البته متأثر از حکم عظیم امیرالمؤمنین(ع) است: «این مسئله که وحدت حق وحدت عددی نیست،
از اندیشههای بکر و بسیار عالی اسلامی است؛ در هیچ مکتب فکری دیگر سابقه ندارد. خود
فلاسفه اسلامی تدریجا بر اثر تدبّر در متون اصیل اسلامی بالخصوص کلمات علی(ع) به
عمق این اندیشه پی بردند و آن را رسماً در فلسفه الهی وارد کردند. در کلمات قدما
از حکمای اسلامی از قبیل فارابی و بوعلی اثری از این اندیشه لطیف دیده نمیشود. حکمای
متأخر که این اندیشه را وارد فلسفه خود کردند، نام این نوع وحدت را «وحدت حقه حقیقیه»
اصطلاح کردند.» (مجموعه آثار، ج۱۶، ص۴۰۰)؛ بنابراین میتوان حدس زد حکمای مسلمان
و بهویژه شیعی در باب چنین مفاهیم عمیقا حکمی و فلسفی، متأثر از نهجالبلاغه
باشند.
اما امر دیگری که بهویژه نسبت میان صدرا به عنوان سرسلسله
حکمت ۴۰۰ سال اخیر ایران با نهجالبلاغه را کاملا اثبات مینماید، این بیان او در
اسفار است: «هیچ حالتی در ذات اول تعالی نیست تا در ذاتش تکثّر لازم آید، و آنها در
مرتبه ذاتش متحد با او هم نیستند، خداوند از این امر بسی برتر است، تا انقلاب برایش
از وجوب به امکان، و یا برای آنها از امکان به وجوب لازم آید و تمام محال میباشد.
بلکه «واجب» همیشه و پیوسته واجب است و «ممکن» پیوسته و دائم ممکن است و «حق» از
آغاز و ازل حق بوده و «باطل» پیوسته باطل، و این چیزی است که جز اهل ذوق و
استواران در علم توحید نمیدانند، با اینکه برهان قائم است بر اینکه هر شوق و طلب
غریزی، ناگزیر صاحبش را بدانچه دوست میدارد و میطلبد، میرساند.» (الحکمه
المتعالیه، ج۵، ص۲۶۴).
صدرا پس از اثبات معنای فوق که یکی از دقیقترین معانی
فلسفی است، به بیان کلماتی از بزرگان پرداخته و در صدر آنها در تبیین و تثبیت
مطالب خویش به حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه استناد میکند: «قد ذکرنا فیما
سبق کثیرا من الآیات القرآنیه الداله على هذا المطلب الذی هو عمده أصول الحکمه و الدین
و هو مما یستفاد من الأحادیث المرویه عن صاحب هذه الشریعه المأثوره عن أهل بیت
العصمه و النبوه صلوات الله علیهم أجمعین.» منها کلام امیرالمؤمنین(ع) فی نهجالبلاغه:
و اُحذّرُکُمُ الدّنیا، فانّها دارُ شُخوص، و محله تنغیص. ساکنُها ظاعن، و قاطنُها
بائن. تمیدُ باهلها میدان السّفینه تقصفُها العواصفُ فى لُجج البحار: شما را از دنیا
مىترسانم، که سراى کوچ و محل سختى و رنج است. ساکنش مسافر، و مقیمش جداشونده از
آن است. اهلش را به حرکت مىآورد چنانکه طوفان سخت کشتى را در میان امواج دریاها به
حرکت مىاندازد. (نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۷) و منها أیضا قوله(ع): ما اصفُ من دار
اوّلُها عناء و آخرُها فناء... و من ساعاها فاتتهُ، و من قعد عنها واتته: چه بگویم
از خانهاى که ابتدایش سختى و سرانجامش نیستى است... آن که در طلبش کوشید، به آن
دست نیافت، و آن که زحمتى نکشید، خود به او روى نمود.» (خطبه ۸۱). سپس صدرا کلمات
فوق را غایت بلاغت در معنا میداند: «هذا الکلام کما قبله فی غایه البلاغه فی الحکمه
لا ینکشف حق معناه إلا على من أحکم القوانین الماضیه و أمعن فی الریاضات العقلیه
لطلب العلوم الالهیه» (الحکمه
المتعالیه فی الأسفار العقلیه الأربعه، ج۵، ص۲۶۴).
و از همه آنچه آوردیم صریحتر و روشـنتر، شرح صدرا از
خطبه اول نهجالبلاغه در موقف دوم از سفــر سوم اسفار اسـت: «و قد وقع فی کلام مولانا
و امامنا مولى العارفین و امام الموحدین...: در سخنان امام و مهتر ما، سرور
عارفان و پیشوای یکتاپرستان (علی علیهالسلام) چیزی آمده که دلالت بر نفی زائد
بودن صفات الهی به بهترین وجه و مستدلترین آن دارد، چنانکه در یکی از خطبههای
مشهورش فرموده: أول الدّین معرفته، و کمال معرفته التصدیق به؛ و کمال التصدیق به،
توحیده؛ و کمال توحیده، الاخلاص له و...: آغاز دین، شناخت اوست؛ و کمال شناختش،
باور کردن اوست؛ و نهایت باور کردنش، یگانه دانستن اوست؛ و غایت یگانه دانستنش، اخلاص
به اوست؛ و حدّ اعلاى اخلاص به او، نفى صفات (زائد بر ذات) از اوست؛ چه اینکه هر
صفتى گواه این است که غیر موصوف است، و هر موصوفى شاهد بر این است که غیر صفت است.
پس هر کس خداى سبحان را با صفتى وصف کند، او را با قرینى پیوند داده؛ و هر که او
را با قرینى پیوند دهد، دوتایش انگاشته؛ و هر که دوتایش انگارد، داراى اجزایش
دانسته؛ و هر که او را داراى اجزا بداند، حقیقت او را نفهمیده؛ و هر که حقیقت او
را نفهمید، برایش جهت اشاره پنداشته؛ و هر که براى او جهت اشاره پندارد، محدودش به
حساب آورده؛ و هر که محدودش بداند، چون معدود به شمارهاش آورده است. کسى که بگوید:
او در چیست؟ حضرتش را در ضمن چیزى درآورده؛ و آن که گفت: بر فراز چیست؟ آن را خالى
از او تصور کرده است...» (الحکمه المتعالیه، ج۶، ص۱۳۵) این سخن شریف با همه
فشردگیاش، فراگیر تمام مسائل الهی با براهین خودش میباشد، حال ما اشاره به برخی
از بیان اسرار و رازهای آن و نمونهای از گنجینههای انوارش مینماییم.» (ترجمه اسفار، سفر سوم، ج۱، ص۱۱۱).
و نیز ارجاع مکرّر صدرا به یکی از تابناکترین و بلندترین
بخشهای فلسفی نهجالبلاغه یعنی «مع کُل شئ لا بمُقارنه و غیرُ کُل شئ لا بمُزایله»:
ازلى است و چیزى بر او پیشى نجسته، و نیستى بر هستىاش مقدم نبوده، با هر چیزى است،
ولى منهاى پیوستگى با آن، و غیر هر چیزى است، امّا بدون دورى از آن. (خطبه اول). نهایت
اینکه اعتقاد و اعتماد مطلق صدرالمتألهین به کلمات نورانی امیرالمؤمنین(ع) و ارجاع
مکرّر او به نهجالبلاغه میتوانست این کتاب شریف را مقتدای حکمت و اندیشه پیروان
صدرایی قرار دهد. پس چرا مرحوم جهانگیرخان قشقایی به عنوان یکی از بزرگترین مدرسان
حکمت صدرایی به نهجالبلاغه نپرداخته باشد؟
منبع: روزنامه اطلاعات؛ سهشنبه ۲ مهرماه ۱۳۹۸
۱۷۹۷