بیرونی و اسماعیلیه
سخنرانی دکتر حسن بلخاری در ضرورت تنقیح و تهذیب روایات
۱۳۹۸/۰۶/۳۰
سخنرانی دکتر حسن بلخاری در ضرورت تنقیح و تهذیب روایات - دکتر حسن بلخاری - رئیس انجمن آثار و مفاخر ملی و عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا
در
تولد ابوریحان تردیدی نداریم که سال ۳۶۲ق بوده؛ زیرا در رساله مهمی که او نگاشته و
آثار رازی را فهرست کرده، بعد از اتمام آثار رازی میگوید: «و کم افتتحت کلامی به
کتب ابیبکر...» به آن رفیق فرضی یا به اصطلاح رفیق عینی میگوید تو از من خواستی
که آثار رازی را بنویسم و من آن را نوشتم حالا «فانی اَختمه بما شاهدتک...» الان
زمان اتمام آن سال ۴۲۷ است و من برای تکمیل موضوع، آثار خودم را هم ذکر میکنم «و
قد تم من عمری خمس و ستّون سنه قمریه: و اکنون [که سال ۴۲۷ق است] شصت و پنج سال
قمری از حیات من میگذرد» که دقیقا همان سال ۳۶۲ میشود. «و ثلاثه و ستون شمسیه»: یعنی ۶۳ سال شمسی؛ اما برخی معتقدند سال مرگ
او ۳۴۲ یا بعد از آن بوده و تنها منبع آنها هم قول «صیدنه» است (مسئله ۸۰ سال). در
این قول اختلاف نظر وجود دارد؛ چرا؟ مسئله سال ۴۴۰ که به عنوان سال فوت ابوریحان
ذکر میشود، دقیقاً برمیگردد به اینکه غضنفر تبریزی که در سال ۶۸۷ بر کتاب رسالههای
رازی و ابوریحان تعلیقهای مینویسد، دو روایت ذکر میکند: اولین روایت مبنی بر این
است که سال فوت ۴۴۰ است که من این را از ترجمه حضرت استاد محقق از رساله غضنفر تبریزی
میخوانم: امام فاضل ابوالفضل سرخسی صاحب کتاب «جوامعالتعالیم» که از نزدیکترین
شاگردان و ملازمان و مخصوصترین خادمان او بوده، بر حاشیه یکی از کتابهای استاد (یعنی
ابوریحان) چنین نوشته است: «شیخ عالم در روز جمعه دوم رجب سال ۴۴۰ بعد از اقمه
(ثلث اول شب را اقمه میگویند) وفات یافت.»
دلیل دومی که ذکر میکند، این است که در جایی دیگر کسی
نوشته است: «عمر حکیم ابوریحان بیرونی ۷۷ سال و هفت ماه قمری بوده است». این دو
روایت را غضنفری در قرن هفتم میآورد و میگوید بر اساس این دو روایت، سال ۴۴۰ صحیح
است. حتی جالب اینکه او زمان حیات خودش را هم با زمان فوت ابوریحان تنظیم کرده
است: «من ۱۸۴ سال بعد از فوت ابوریحان به دنیا آمدم»، یعنی سال ۶۲۴ق و این دو را
از هم کم کنیم، میشود همان سال ۴۴۰.
اما این ابوالفضل سرخسی که ذکر شد، همان شیخ و مراد مشهور
ابوسعید ابوالخیر نیست، چون او هم دقیقاً اسمش ابوالفضل سرخسی است، بنا به نظر آقای
دکتر محقق ممکن است «محمد بن اسحاق سرخسی» باشد. چون ابوریحان در آثارالباقیه
اسم ابوالوفای بوزجانی و محمد بن اسحاق را آورده است، یادآور میشوم که ابوریحان
درباره این ابوالفضل سرخسی یا محمدبن اسحاق میگوید:
«از دانشمندان فلان رشته هستند و من خود رجوع میکردم به این
اثر او و اثر ابوالوفای بوزجانی»؛ چون بوزجانی قبل از ابوریحان حول و حوش ۳۹۵ یا
۳۹۶ فوت میکند و فوقالعاده هم مهم بوده است. اگر این روایت درست باشد، با گفته
غضنفری تناقض دارد که مینویسد: «سرخسی از خادمان و ملازمان بوده»؛ به هر حال در این
شخصیت ابهاماتی وجود دارد.
حالا چرا در روایتی که در «صیدنه» آمده، اختلاف هست و پذیرفتنی
نیست؟ باید عرض کنم که از این کتاب دو سه نسخه بیشتر موجود نیست، در یکی از این
نسخهها اصلا به آن مسئله ۸۰ سال اشاره نشده است و شخصی به نام مایرهوف که شاید
اولین مصحح جدّی صیدنه باشد، از قول محمد صدقیافندی کارمند کتابخانه ملی مصر و
نسخهبردار دستنویس (ب) که مایرهوف او را در خواندن متنهای دشوار پرتجربه میداند،
گفته: ابوریحان اشاره میکند «لانّه آلت التمیز افسدت...؟ چون قوه تمیز من رو به
فساد و خرابی نهاده من مجبور شدم یک دستیار بگیرم». آنهایی که سال فوت را ۴۴۰ یا
بعد از آن میدانند، به نسخه )الف) استناد میکنند
که میگوید هشتاد سال گذشته و متخیله من خراب شده است و قوه تمیزم کار نمیکند؛
اما در نسخه دیگر این عدد هشتاد نیست و هم در خوانش جدیدی که صورت گرفته اصلا این
عدد وجود ندارد و نادرست است و باز مهمتر آنکه اگر آن نسخه الف را در باب هشتاد
درست بدانیم، از لحاظ دستوری جمله نادرست میشود؛ اما مهمترین دلیل من این است که
غضنفری در سال ۶۸۷ صیدنه را استنساخ و بازنویسی کرده و او هموست که اصرار دارد و
دو دلیل میآورد که سال فوت ابوریحان ۴۴۰ است. چطور میشود شخصی متنی را از ابوریحان
بازنویسی کند و اصرار هم داشته باشد که سال وفات او ۴۴۰ق است و بعد به عدد هشتاد
رسیده باشد و چیزی نگوید و سکوت کند؟! نمیشود و پذیرفتنی نیست. بهویژه که خود
غضنفری میگوید: این متنی را که من از آن استنساخ کردهام، «دیودستی» نوشته
(اصطلاحی است برای کسانی که در نگارش نوعی لاابالی بودند) و در بسیاری از موارد،
مطالبی را جا انداخته و رعایت نکرده است. این دلیل عقلی خوبی است؛ چون اینجا هیچ
اشارهای نکرده، بنا را بر این میگذاریم که در نسخهای که غضنفری تبریزی استنساخ
کرده، عدد هشتاد وجود نداشته است. و این نکته نهایی من است که سال ۴۴۰ در فوت ابوریحان
صحیح است. این نکته اول کلام من که سال ۳۶۲ سال میلاد جناب ابوریحان است و ۴۴۰ق
سال وفاتش و الان که در سال ۱۴۴۰ هجری قرار داریم، آغاز هزاره اوست.
مذهب ابوریحان
نکته دوم مذهب و رویکرد شیعی ابوریحان است. به موضوع
«عاشورا در آثارالباقیه» در مقالهای که در روزنامه اطلاعات چاپ شد، اشاره کردهام
و نکته مهم دیگر، نوع مواجهه ابوریحان با اسماعیلیه، تأویلهای آنان و لزوم تنقیح
روایات و احادیث است. ابوریحان اثری دارد به نام «آثارالباقیه عن القرون الخالیه»
(آثار به جا مانده از امتهای پیشین). او این کتاب را در سال ۳۹۰ق و دقیقاً مصادف
با سال ۱۰۰۰م نوشته است؛ یعنی زمانی که ۲۸ یا ۲۹ سال از عمرش گذشته است و به
«قابوس» تقدیم شده و اثر فوقالعاده جالب و مهمی است. ابوریحان در کتابی که در سال ۴۲۷ق نوشته است و آثار خود را ذکر میکند، آثارالباقیه را از جمله آثاری دانسته که
در آخر عمر خود تکمیل کرده است: «فکان عمری قد فنی و لم یبق منه غیر الجّره و
القصعه الا لشئ واحد» (در
حقیقت برای من چیزی باقی نمانده است الا یک چیز). این قول ابوریحان در سال ۴۲۷ق
است و میدانیم که آثارالباقیه را در سال ۳۹۰ نوشته است در اینجا میگوید: «و هو
اتمام ما علی للید من النواقص و تبیض المسود من التعالیق»: یک مجموعه آثار دارم
که نیازمند تعلیقه و تحریر ثانویه است و نیاز به اضافاتی دارد؛ و دومین مثال این
آثاری که نیاز به تکمیل دارد بعد از «قانون مسعودی»، آثارالباقیه را ذکر میکند.
به همین دلیل آثارالباقیه از سال ۴۲۷ تا زمان فوت ابوریحان که ۱۳ سال میشود، به
احتمال زیاد بازبینی شده و چیزهایی به آن افزوده شده است؛ منجمله در مورد ابنسینا
در یکی از نسخ، جمله «رحمه الله علیه» را میآورد. با توجه به اینکه ابنسینا در
سال ۴۲۸ق
فوت کرده، بنابراین اگر جمله رحمه الله علیه را برای او ذکر کرده، پس قطعا این متن
بعد از سال ۴۲۸ باید نوشته شده باشد، در همان سیزده سالی که بین نگارش رسالهها تا
فوت اوست.
نقد اسماعیلیه
آثارالباقیه یک جا بحث خیلی مهمی دارد غیر از جریان عاشورا
و آن نقد اسماعیلیه است. چون سال گذشته در سخنرانی خودم روایتی را بحث کردم که
ممکن است ابوریحان گرایش اسماعیلی داشته باشد، الان میخواهم بر اساس نص خود ابوریحان
در آثارالباقیه آن را تصحیح کنم. ابوریحان یک جا اشاره مهمی دارد که این اشاره او
در مسئله تنقیح احادیث شیعه نشان آزاداندیشی، حریت و جسارت فکری این مرد بزرگ است؛
اما در مورد اسماعیلیه میگوید: «چندین سال است که فرقهای جدید مانند عهد جاهلیت
در اسلام پیدا شده که احادیث را تأویل میکنند و اشخاصی را که به ظاهر شرع عمل مینمایند،
به یهود و نصارا تشبیه میکنند و برای خود جداول و حسابهایی ساختهاند که شهور
خود و ماهها را از آن استخراج میکنند». بعد بحث تحلیلی بسیار جالبی دارد که اینها
را رسوا میکند و در چند صفحه بعد میگوید: «جدولی که اینها برای شهور درست کردهاند،
رسماً یک سرقت علمی است و از زیج حبشحاسب استخراج شده است و آنها به آن شکل دادهاند».
بعد ایراد جدی میگیرد اسماعیلیه معتقدند که:
«در مسئله آغاز ماه رمضان، رؤیت معتبر نیست، بلکه بر اساس
فلان روایت که پیغمبر(ص) فرموده است، کلاً ۳۰ روز باید گرفته شود...»
ابوریحان میگوید شما چرا در مقابل علم، نص را قرار میدهید؟
نصی که درست نیست و زیر پایش خالی است و غلط است، ما بنا را بر مشاهده قرار میدهیم. بهراستی ابوریحان یکی از پدران اصلی
علوم تجربی و مشاهده در علم است؛ میگوید: وقتی ما میتوانیم با رؤیت این مسئله را
اثبات کنیم، چرا به جداول مشکوکی که بر اساس برخی روایات مشکوک و فاقد سند ترسیم
شده، استناد کنیم؟ این جدول از جدول مجرد حبش استخراج شده و بعد آن را رد میکند و
ببینید چقدر از امامجعفر صادق(ع) حمایت میکند؛ میگوید: «این داعی مدِلّس (مدلس
کسی است که تدلیس میکند، خوب و بد را چنان درمیآمیزد که شما امکان تمییز ندارید.
«داعی» هم از اصطلاحات اسماعیلیه است) و مردمفریب میگفت که جدول مذکور را حضرت
جعفر بن محمد صادق ساخته که چون آن جناب دید مردم در آغاز رمضان در شک و اختلاف
افتادهاند، فرمود: به خدایی که محمد(ص) را به پیامبری فرستاد، سوگند یاد میکنم
که پیغمبر از امّت خود مفارقت نجست تا اینکه آنچه در دنیا بوده و خواهد شد، به ما
بیاموخت و کمترین این علوم، علم روزه است که در هر سال در چه روزی واقع میشود. و
فرمود که هیچگاه شعبان تمام نمیشود و رمضان هم هیچ وقت از ۳۰ روز کمتر نمیباشد!»
این یعنی اینکه مسئله رؤیت و مشاهده را بابش را مطلق ببندیم! ابوریحان میگوید: «این
داعی ستمکار بر چنین سیدی عالم که افضل اشراف و اعلم امامان است (صلواتالله علی
ذکرهم) افترا زده و چه امری را به او نسبت داده که در دین جدّ او نیست و بر ضد آن
برهان قائم است و این امام زاهد و پارسا بالاتر از آن است که دامنش به گفتههای
امثال این داعی و به نسبتهای اسماعیلیه آلوده گردد». بر بنیاد این معنا مطلقا نمیتوان
او را اسماعیلی بدانیم.
نکته دیگر اینکه از ۴۰۸ تا ۴۲۱ هجری که محمود غزنوی فوت میکند،
ابوریحان در حبس و تحت نظر شدید سلطان محمود است و محمود میخواست که ابوریحان را
بکشد. استاد او عبدالصمد حکیم را کشت، ولی یک نفر به او توصیه کرد که باید ابوریحان
را نگه دارید چرا که او در علم نجوم بسیار باارزش است و به این دلیل ابوریحان را
نگه داشت و نکشت؛ ولی هیچگاه ابوریحان نظر خوبی به سلطان محمود نداشت. محمود دو یا
سه ظلم آشکار به بزرگان ایران کرده است: یکی این است و یکی مسئله ابنسیناست که از
دست او فرار کرد، به اصفهان و ری رفت و سالها دربدری ابنسینا محصول ناجوانمردی
محمود است و دیگری هم فردوسی. یعنی سه شخصیت بزرگ داریم که هر سه مظلوم ظلم محمود
هستند: ابنسینا، فردوسی و ابوریحان؛ آن دو به یک نحو و ابوریحان به نحوی دیگر.
اما ابوریحان ماند و بعدها سفر کرد به هند و...
تنقیح احادیث و روایات
ابوریحان در جای دیگر هم درباره امامجعفر صادق(ع) بحث میکند؛
یعنی در آن زمان هم به فکر تنقیح احادیث و روایات بود، چون حدیث غلط نه تنها ریشه
مؤمن را میزند، بلکه مقابل علم هم عَلم میشود و این دومی خطرناکتر است. گالیله را به چه دلیل محاکمه کردند؟ فقط
به این دلیل که یک حرف علمی زد. حدیث غلط فقط ریشه
مؤمن را نمیزند، ریشه علم را هم میزند و به غلط، علم و دین را مقابل هم قرار میدهد؛
فلذا لزوم تنقیح احادیث وجود دارد. ابوریحان میگوید: «این اخباری که گفته شد در
کتب شیعه فقط مقصور بر صوم است، ولی از سادات که خود از خاندان رسول هستند، بسیار
در شگفت هستم که چطور به این سخنان گوش فرا میدارند و برای تألیف قلوب اشخاصی که
خود را به تشیع ایشان منتسب میکنند، به چه طریق این حکایات را قبول میکنند؟ و
چرا مانند جدّشان امیرالمؤمنین علی نیستند که از استمالت گمراهان و معاندان رو
برگردانید و به تعبیر قرآن گفت: ما کنت متخذ المضلین عضدا: من هیچگاه گمراهان را
به یاری نمیطلبم». این را ابوریحان ذکر میکند.
اما آنچه از امامصادق(ع) روایت کردهاند: «پس از رؤیت
هلال ماه رجب ۵۹ روز به شمار و بعد روزه بدار در آینده؛ زیرا خداوند سال را ۳۶۰
روز آفرید و ۶ روزی که آسمان و زمین را میآفرید، از آن استثنا کرد و این 6 روز در
شمار نیستند». ابوریحان در ادامه میگوید: «تعلیل این ۶ روز که سال را ۳۶۰ بگوییم
و ۳۶۶ نگوییم، آن است که چون به تعبیر قرآن خداوند جهان را در شش روز آفرید، بسیار
تعبیر رکیکی است.» ابوریحان میگوید یعنی چه که امام جعفر صادق چنین جمله خلاف عقل
و رکیکی بگوید؟ و بعد یک معنا میآورد که همه را قانع میکند؛ میگوید: «قال الفلان
یا قال الفلان الزاماً سند نیست، حدیث باید به عقل و قرآن تأیید شود، و گرنه
مردود است.»
این روایت جالب است و حوزهها باید به آن توجه کنند. ببینید
ابوریحان چگونه از حقیقت دین دفاع میکند و کید حدیثسازان جعلی را برملا میسازد.
این عین کلام ابوریحان در آثارالباقیه است که میخوانم: «در تواریخ خواندهام که
ابوجعفر محمد بن سلیمان از طرف منصور حاکم کوفه بود. عبدالکریم بن ابیالعوجاء
را که داعی معن ابن زائده باشد، حبس کرد و این مرد مانوی بود و شفیعان او در مدینهالسلام
زیاد شدند و به منصور اصرار کردند که او را رها کند و منصور هم به عامل خود نوشت
که: دست از ابن ابیالعوجاء بدار و او را رها کن و عبدالکریم منتظر بود که درباره
او مکتوبی از خلیفه برسد و به ابیالجبار (یک واسطه بین خود و حاکم کوفه قرار
دارد) گفت که: «اگر امیر سه روز کشتن من را عقب بیندازد، صدهزار درهم میدهم.» ابیالجبار
پیام ابن ابیالعوجاء را به محمد بن سلیمان رسانید و محمدبن سلیمان گفت: «من او را
فراموش کرده بودم، تو به یادم آوردی. چون از نماز آدینه برگشتم، عبدالکریم را به یادم
بیاور.» پس از اینکه محمد بن سلیمان از نماز آدینه برگشت، محمدبن جبار عبدالکریم
را یادآوری کرد. محمدبن سلیمان گفت: گردنش را بزنید!
(هنوز نامه منصور نیامده بود) همین که عبدالکریم یقین پیدا
کرد که کشته خواهد شد، گفت: به خدا سوگند یاد میکنم که اگر شما مسلمانان من را
کشتید، من ۴۰۰۰ حدیث در دینتان وضع کردم که حرام را در آنها حلال و حلال را حرام
گردانیدم و شما را روزی را که باید روزه بدارید، به افطار واداشتم و روزی را که باید
افطار کنید، به روزه! پس به فرموده محمد بن سلیمان گردن او را زدند و پس از اینکه
کشته شد، نامه منصور رسید.»
تا به حال از این زاویه ابوریحان را دیده بودید؟ دفاع از
حقیقت دین را میبینید؟ خداوند روح آن بزرگ را با علما و اولیا محشور بفرماید.
منبع: روزنامه اطلاعات؛ شنبه ۳۰ شهریورماه ۱۳۹۸
۲۱۸۵