حکیم عمر خیام، معمایی ناگشوده
دکتر حسن بلخاری قهی
۱۳۹۷/۰۴/۱۷
به مناسبت نشست اول از سلسله نشستهای هزاره خیام در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی - دکتر حسن بلخاری قهی
الف: سخن
اول این که چرا این نشست را نشست نخست هزاره خیام دانستهایم. زیرا قول غالب درباب
تولدش ۴۳۹ هجری است و امسال ۱۴۳۹ هجری قمری است به ویژه که سوآ میگویند اتیرتا
درکتاب شهد رحمت، (The Nectar of Grace, Omar Khayyam’s life
and works 1941) براساس زایجه یا طالع خیام که در تتمه صوانالحکمه نوشته ابوالحسن علیبنزید
بیهقی آمده و برخی احتمالات دیگر زمان تولد خیام را دقیقا ۴۳۹ دانسته است. و دیگر
اینکه ما دراین هزاره قصد رویکرد اثباتی به خیام و آثارش و نوعی بزرگداشت او را
داریم تا گشودن باب مجادلات و جدلها درباب او را.
ب: بیش از یکهزار سال از تولد
حکیم عمرخیام نیشابوری میگذارد و نزدیک به نهصد و بیست سال از وفاتش. حکیمی
والاتبار از فرهنگ اسلامی – ایرانی که نه تنها در ایران بلکه در بخش مهمی از جهان یعنی
فرهنگ و تمدن غرب، بسیار شناخته شده و به یک عبارت یکی از معدود مردان بینالمللی
ایران است. با آنکه نزدیک به دو هزار رساله و کتاب و مقاله در باب او نوشته شده
باز همچنان کتاب تحقیق و تتبع در باب او گشوده است و مفتوح. با آنکه مقام فلسفی
او به پای بزرگترین عقل فلسفی جهان اسلام یعنی ابوعلی سینا نمیرسد اما در تحقیق و
تتبع و اندیشه در باب او و آرایاش، دست کمی از ابنسینا نداشته و ندارد، البته با
شرح این معنا که همچون ابنسینا لقب حجةالحق داشت و مترجم یکی از رسالههای او
بود (خطبه الغرا) و خود را شاگرد و پیرو ابنسینا میدانست و به نقل از امام محمد
بغدادی داماد او، به هنگام مرگ مشغول مطالعه بخش الهیات کتاب شفای بوعلی بود. پس
چرا این حجم از تحقیقات و مطالعات به او اختصاص دارد؟
نخستین دلیل، شهرت فوقالعاده رباعیاتش در ایران و خارج از ایران
است. به ویژه رباعیاتی که فیتز جرالد از او انتشار داد. جهان، خیام را به رباعیاتش
میشناسد که سراسر رندی است و خوشباشی و البته انتقاداتی تلخ و تند و گزنده از
هستی و خالِق هستی. رویکردی انتقادی و بیپروا که در جمیع آدمیان قطعاً برای خود،
علاقمندان و شیفتگانی دارد و این شیفتگی نهادِ برخی آدمیان به چنین رویکردی، شیفتگی
وسیعی نسبت به عمر خیام از سوی آنان برانگیخته، البته اگر خیامِ رباعیات، همان حکیم
عمر خیام نیشابوری باشد. بنابراین گرچه در ریاضی، نجوم و حکمت، جایگاه بسیار بلندی
در فرهنگ ایرانی - اسلامی دارد اما واقعیت آن است که از همان قرن هفتم که نجم رازی
در مرصادالعباد و امام فخر رازی در رساله التنبیه او را به باد انتقاد و نفی گرفته
و حتی او را دهری و کافر و ملحد دانستند سخن در باب او بسیار شد. این بسیاری هنوز
هم البته ادامه دارد.
اما در باب نسبت کفر و الحادی که به او میدهند و بر این
نسبت، به برخی رباعیات او استناد میکنند، باید اظهار کرد این استناد قطعی نیست.
آثار قطعی الصدور او چنین چیزی را باید گواهی دهند که نمیدهند و آیا این حکم عقل
نیست که تا آثار قطعیالصدوری از شخص هست نمیتوان به آثار ظنیالصدور او استناد
کرد؟ اثبات ایمان او با استناد به آثار قطعیالصدورش به حقیقت نزدیکتر است تا
اثبات کفرش به استناد آثار ظنیالصدور. آثار قطعیالصدور او خیامی مؤمن و معتقد
برابر دیدگانمان ارائه میدهد. به عنوان مثال در رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات
کتاب اقلیدس، خیام رساله را چنین آغاز میکند: الحمدلله ولی النعمه و الانعام و
السلام علی عباده الذین اصطفی و خصوصاً علی سیدالانبیاء محمد و آله الطاهرین اجمعین.
«ستایش خدای را که خداوند نعمت و رحمت است و درود بر بندگان برگزیدهاش به خصوص سید
پیغامبران محمد مصطفی و پاکان خاندان او همگان» و به ویژه توجه به روایتی که امام
محمد بغدادی داماد خیام از زمان و ذکرش به هنگام وفاتش دارد. به روایت داماد خیام،
حکیم پس از مطالعات بخش الهیات کتاب شفا و گذاردن نماز و خواندن این ذکر که اللهم
انی عرفتک علی مبلغ امکانی فاغفرلی فان معرفتی ایاک وسیلتی الیک. بنابراین قطعاً
نمیتوان بر اساس منابع قطعیالصدور او را کافر و ملحد دانست.
اما در باب اشعارش:
اولاً در مقام برائت و تطهیرش هرگز نمیتوان گفت
او اصلاً شاعر نبوده و هیچ شعری نسروده (گرچه بیهقی در تتمه صوان الحکمه و نظامی
عروضی سمرقندی در چهار مقاله او را ذیل عنوان فلاسفه و منجمان آوردهاند و این دو
بزرگ که هر دو در زمان حیات خیام به محضر او رسیدهاند اطلاعات دقیقتر و متقنتری
به ما میدهند تا منابع قرن هفتم و امثال نجم رازی و فخر رازی). اما به هر حال خیام
دارای رباعیات و ابیاتی بوده ولی قطعاً در زمان حیات خود به شاعری مشهور نبوده ورنه
سنایی در نامه مشهورش به حکیم خیام در این وجه او، قطعاً سخنی میگفت ولی نگفته (و
البته همچنان که گفتم نظامی و بیهقی) لیکن احمد غزالی که سه سال بعد از خیام دیده
از جهان فروبست (۵۲۰) در رساله الموعظه خود شعری از خیام میآورد و این ظاهراً
نخستین نقل قول از اشعار او در متون فارسی است:
آرند یکی و دیگری بربایند
بر
هیچ کسی راز همی نگشایند
ما
را ز قضا جز این قَدر ننمایند
پیمانه
عمر ماست میپیمایند/
این شعر لاابالیگری و ملحدانه نیست گرچه منتقدانه هست. از این
گونه اشعار در فرهنگ فارسی بسیار است مگر حافظ نمیفرماید:
یکی از عقل میلافد یکی طامات می بافد
بیا
کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم/
این گونه ابیات و شاید شطحیات صادرشده از مقام حیرت است که
عرفا و حکمای ما در عمق عرفان و حکمت خویش بدان میرسیدند متأثر از کلام نورانی پیامبر: الهی زدنی فیک تحیرا و یا این بیت مولانا:
گه چنین بنماید و گه ضد این
جز
که حیرانی نباشد کار دین/
بنابراین قطعاً خیام در زمان حیات خود ابیات و اشعاری داشته
اما تکرار میکنم تاریخ گواه و شاهدی ندارد که اثبات کند خیام به شاعری مشهور بوده.
شعر میگفته ولی اندک. چنانکه شمسالدین محمد شهرزوری میگوید خیام اشعاری به
فارسی و عربی داشته ولی مثلاً تعداد ابیات عربیاش را تنها سیزده بیت میداند و
آنچه هم که به فارسی از او نقل میکند اندک است.
لاجرم بر قدرت شاعری خیام در حیاتش تأکید میکنیم ولی او را
سراینده ابیات و رباعیات متعدد آنچنان که تمامی حیات او را در برگیرد قطعاً نمیدانیم
آن هم ابیاتی که در تضاد با روح فلسفی و حکمی او باشد.
چگونه به تعبیر مرحوم مصطفوی در کتاب استفاده دانشمندان مغرب
زمین از جبر و مقابله خیام که توسط انجمن آثار ملیدر سال ۱۳۳۹ شمسی به چاپ رسید چنین
دانشمندی میتواند چنان رباعیاتی بسراید؟!!! ایشان پس از ذکر بخشهایی از رساله
جبر و مقابله خیام که ذیلاً ذکر میکنیم میگوید: «اکنون انصاف دهید آیا سزاوار
است به چنین دانشمندی که حتی در یک رساله ریاضی هر جا تکیه کلامش حمد خدا و درود
به پیغمبراست این رباعی و نظایر آن را نسبت دادن:
ابریق می مرا شکستی ربی
بر من در عیش را ببستی ربی
من می خورم و تو میکنی بدمستی
خاکم به دهن مگر تو مستی ربی/
مطالبی که استاد مصطفوی از رساله جبر و مقابله خیام برگزیده:
در صفحه ۲۲۳ مقدمه فصل چهارم چنین مینویسد:
«حمد خدا راست و انجام نیک پرهیزکاران را و
جور و ستم آنان را که از حدود خود تجاوز کنند و درود پیغمبران را، مخصوصاً محمد
(ص) و جمیع خاندان پاک او. یکی از رشتههای علوم
که ... الخ:
و در صفحه ۲۲۵:
«.... و این کار را با تعدید اصناف مذکوره از مقدمات جبری شروع نمودم زیرا ریاضیات
به تقدیم سزاوارتر است؛ و در این کار از توفیق الهی مدد جستم و امیدوارم مرا موفق
فرماید، تا تحقیق نتایج بحثهای علمی خودو پیشینیانم را که از دیگر مطالب مهمتر
است با آن ملحق سازم، و از خداوند مسئلت میکنم که مرا از جمیع خطایامحفوظ دارد،
چو او دعوت بندگان را اجابت میکند. به او توکل میکنم و بازگشت ما به سوی اوست».
و در همان صفحه:
«جزء اول -۱- به یاری خداوند و توفیق کامل او
چنین گویم. فن جبر و مقابله فنّی است علمی ... الخ».
و در صفحه ۲۳۰:
«... عنقریب
یک یک این اصناف ۲۵گانه را با برهان حلّ آنها خواهیم آورد و در این کار از خداوند
کمک میجوییم، چو هر کس از روی اخلاص به او توکل کند او را هدایت نموده از دیگران
بینیاز میکند».
و درصفحه ۲۶۴:
«چون کلام به اینجا رسید رساله را به حمد خدای
تعالی و دورد بر جمیع پیغمبرانش ختم میکنم».
خیام پس از ختم رساله مطالبی نیز راجع به کارهای ریاضی
ابوالجود مینویسد که در حقیقت دنباله رساله محسوب میشود و در آنجا نیز در صفحه
۲۶۵ مینویسد:
«... کسی که مطالب این رساله را دریابد هر مسئله خاصی را که بخواهد میتواند
حل کند؛ خداوند است که ما را به دریافت حقیقت توفیق میدهد و در هر حال اعتماد ما
بر اوست».
و در جای دیگر مینویسد:
«خداوند است که میتواند گره از مشکلات بگشاید
بمنه و کرمه» و بالاخره در آخر رساله مینویسد: «حمد تنها خداوند را سزاست و لطف
او همه را کافی است و سلام او بر بندگان برگزیدهاش باد». (به نقل از کتاب استفاده
دانشمندان مغرب زمین...).
چرا زمخشری که معاصر خیام بوده و در یکی از آثار خود الزاجر
للصغار عن معارضه الکبار که بیش از 516 تألیف نموده و مباهات میکند که خیام او را
به فضل ستوده و شاگردان زمخشری را به استفاده از محضر او ترغیب نموده، از الحاد و
کفر خیام و وجود چنین رباعیاتی سخن نمیگوید.
آیا کسی میتواند در مقام فلسفه شاگرد و پیرو ابن سینای بزرگ
باشد، رسالههایی در وجود وکون و تکلیف داشته باشد،بزرگترین ریاضیدان عصر خویش
باشد و مطالبی مانند مطالب فوق (رساله جبر و مقابله) را بگوید و بعد ملحد باشد؟؟
فلسفه که حکم بر ابطال نقیضین میکند میتواند حکم کند شخصی
در نظام فلسفی خود موحد و حکیم باشد سپس در شعر و رباعی از الحاد و جهل سخن بگوید؟
فلسفه توان دارد خود علیه خود حکم صادر کند؟!!
روزنامه اطلاعات؛ یکشنبه ۱۷ تیرماه ۱۳۹۷
۳۱۴۱