اگر
نه دائره عشق راه بربستی
چو نقطه، حافظ سرگشته در میان بودی
(دیوان
حافظ)
این جستار صرفا برای تکریم شخصیتی عالم یا
قدرشناسی از محققی پاکنهاد و دانشمندی به حق پیوسته به نگارش درنمیآید، بلکه غرض
اصلی تبیین چشماندازی از برههای حساس از تاریخ علوم انسانی معاصر است و زندهیاد
دکتر احمدی(ره) به دلیل کارنامه اخلاقی، علمی و عملی ممتاز، واجد چنین ویژگیهایی
است که بازشناخت سلوک او یقینا به تبیین این تاریخ علوم انسانی معاصر مدد خواهد
رساند. در اینجا این پرسش پیش میآید که فکر بازکاوی شخصیت، کارنامه، دانشورزی و
سلوک یک تن میتواند به شناخت بخشی از تاریخ در این روزگار بینجامد یا در تصویر و
ترسیم آن کمک برساند؟
به نظر میرسد پاسخ مثبت است. چنانکه شناخت و تحلیل شخصیت
ملکالشعرای بهار، شادمان، فردید، آل احمد، شایگان، فروزانفر، همایی، عبدالهادی
حائری، سیدحسین نصر، شاهرخ مسکوب، صفا، زرینکوب، سیدمحمدامین قانعیراد و... در جغرافیای دانشگاه در عرصه علوم انسانی،
و تا حدودی در جامعه و بازشناخت شخصیت و دانش و کارنامه علامه طباطبایی، شهیدمطهری،
دکترشریعتی و... در عرصه حوزه علمیه و جامعه ایرانی و علوم انسانی معاصر ایران از
منظری دیگر، به ترسیم دقیقتر تاریخ علوم انسانی معاصر ایران مدد خواهد رساند.
از آنجا که نگارنده به سهم اندک خود توفیق داشت تا نزدیک به
چهل سال تلمذها، مصاحبتها و ملازمتهایی با استاد وارسته، دانشمند بیریا، مسئول
بیتکلف، معلم مشفق و کاملا جدی و در مجموع جامع فضیلتهای بسیار و تجربه زیسته
تقریبا منحصر به فرد داشته باشد، شخصیت دکتر احمدی را کاملا اثرگذار و کارنامه ایشان
را در عرصه علوم انسانی معاصر ایران بسیار مؤثر و ماندگار میداند.
تأکید میشود محور اصلی این نوشتار بر برشمردن آن بُعد از
زندگی و عملکرد ایشان استوار است که از دیدگاه راقم این سطور، فضیلت فراموششده یا
نادر روزگار ما به شمار میآید. این فضیلتها و خصائل انسانی آنچنان در دکتر احمدی
نهادینه و راسخ بود که در این زمانه تجارتگرایی و علم در خدمت سود و منزلت دنیایی،
کیمیاگونه و آرمانی دستنیافتنی است و به نظر میرسد به طاق نسیان گرفتار شده
باشد؛ لذا یادآوردن چنین فضیلتها عمیقا نیاز درمانگرانه امروز جامعه ما میتواند
به حساب آید.
یادآوری این نکته نیز ضرورت دارد که برشمردن این فضیلتها و
خویهای پسندیده به منزله معصوم دانستن ایشان و مبرّا بودن از این نکته نیست که
گاه به دلیل شدت برخورد عاطفی و بروز احساسات ممکن بود که انسان از جاده صواب اندکی
یا لحظهای خارج شده باشد. در حد مجال این جستار، عمدهترین خصائل فضیلتآفرین و
مآثر ماندگار استاد را اینگونه میتوان برشمرد:
۱ـ
اخلاص:
خلوص نیت و پاکی سیرت او مثالزدنی بود. در
سال گذشته در آستانه اربعین در ماه صفر ۱۴۳۸ق در زیارت عتبات، توفیق داشتیم همرا
آن بزرگوار باشیم. در تمام مراحل سفر و آداب زیارت و معاشرت، گویی پیرمردی روستایی
که عاشق و واله، بی تکبر در مجالستها، احترام به کوچکترها، بهویژه زنها بدون
کمترین شائبه تبلیغ که فن آن را نیز اصلا بلد نبود رفتار میکند. گویی او فیلسوفی
نیست که دشوارترین متنهای فلسفی ـ از پیچیدهترین مفاهیم متن بزرگان فلسفه غرب ـ
را به فارسی برگردانیده و سالها آن را در کرسی دانشگاه تهران تدریس کرده بود یا
همان استاد مسلم و تحلیلگر جدی نیست که متن اصلی تاریخ ادبیات ادوارد براون را به
انگلیسی به عنوان زبان تخصصی در دوره دکتری به ما میآموخت یا آن عالم بلاغتدان و
نحودان سترگی نیست که پیچ و خمهای دشوار متن عربی تفسیر کشّاف زمخشری را در دوره
دکتری تربیت مدرس در جان ما میریخت، بلکه به مثابه پیرمردی بیپیرایه و سادهدل
در آداب زیارت مینالید و به عتبات بوسه میزد. در کوچه و بازار و خلوت و جلوت با
گمکرده خویش سخن میگفت.
در مقام تدریس و کار و مدیریت نیز همه این خلوص را از او به یاد
دارند، گرد و غبار مدیریت و مناصب بر آینه اخلاص او هیچگاه ننشسته و روحیه او را
عوض نکرده بود و با تکبر و نخوت آشتی نداشت. برکت این اخلاص استاد به حدی است که طیفی
عظیم از دانشمندان امروز علوم انسانی را بر سر خرمن دانشهای گوناگون مینشاند.
این اخلاص و مسئولیتشناسی ناشی از علم و تعقل بود. منصوب
شدن او از طرف بنیانگذار انقلاب اسلامی به عنوان نماینده ایشان در «ستاد انقلاب
فرهنگی» و بعد عضویت در «شورای عالی انقلاب فرهنگی» و هر نوع مناصب دانشگاهی دیگر،
نه موجب غرورورزی او شد، نه عوض شدن اخلاق و منش و برخوردها و مناسباتش را درپی
داشت و نه به هیچ وجه آن را مایه تقرب قرارداده بود.
عمیقا به اصل شرف المکان بالمکین باور داشت. بعد از شهیدمطهری
موفقترین شخصیت حوزوی است که در دنیای دانشگاهی توفیق اثرگذاری کلان پیدا کرد.
اگر توفیق اثرگذاری استاد مطهری در دانشگاهها، بهویژه پس از شهادتش، در کنار
طهارت روح و پاکی طینت و سیرت عمدتا مدیون مراتب عالی دانش او در ابعاد گوناگون
اندیشههای راهبردی مسألهشناسانه است در ترازی بالا و بینظیر بود و شهادت آن
بزرگوار، سهمی وافر در افزایش اثرگذاری او در این زمینه داشته است.
اما دکتر احمدی در زمان حیات به پشتوانه اخلاص ویژه خود توفیقاتی
کم نظیر به عنوان موفقترین الگوی وحدت حوزه و دانشگاه درآمد. هر کس به اندازه او
اخلاص، علم، سختکوشی، مداومت، فروتنی، نخواستن، بی ادعایی، روشمندی و دقت نظر را یکجا
جمع کند و به چنین شخصیتی جامع تبدیل شود، یقینا در پیوند حوزه و دانشگاه موفق
خواهد شد. به قول مولوی:
جمع صورت با چنین معنای ژرف
نیست ممکن جز ز سلطان شگرف
این بحث اخلاص، ترکیبی از دو سه بحث، اخلاص، مسئولیتپذیری،
وجدان بیدار و عصراندیشی است.
به عنوان جمعبندی میتوان گفت: اخلاص ناب در رأس فضائل دکتر
احمدی و پایه و اساس بقیه فضائل وی بوده است. تفصیلی شدن این مبحث در این نوشتار نیز
به دلیل همین تأثیر و ایفای نقش این عنصر تلقی میشود.
۲ـ
مسئولیتپذیری:
خلوص او در شاگردپروری و تدریس به حدی بود
که بارها در کلاس میلرزید، حتی دستانش و گاه همه وجودش به لرزه میافتاد. به جای
چهار ماه، گاه هشت ماه و گاه چهارده ماه بدون دریافت یک ریال حقالتدریس اضافی درس
میداد تا در دانشجو احساس کفایت کند. در ستاد انقلاب فرهنگی آنقدر گوش شنوا داشت
که به درد دل هر دانشجوی مبتدی دل میسپرد و دائما از عظمت انقلاب و اسلام و امام
بزرگوار سخن میگفت و روز از شب نمیشناخت و فعالیت میکرد. کسانی که از نزدیک وضعیت
ستاد انقلاب فرهنگی آن زمان را میشناختند، بهخوبی درمییابند که با آمدن ایشان،
مجموعه ستاد و اصل آرمان آن بسیار جدی گرفته شد با اینکه او تجربه دیوانسالاری
اصلا نداشت ولی با کار فراوان مسئولانه بسیار اثرگذار واقع شد.
همین مسئولیتپذیری بود که دکتراحمدی را به این نظر رسانید
که در کل ایران ضرورت داشتن استاندارد فنی برای منابع درسی دانشگاهی به عنوان یک
واقعیت است و شبانهروز کوشید تا این ضرورت را برای همگان روشن کند و آن را عملی
بسازد و «سازمان سمت» را تأسیس کرد و بیش از دوهزار جلد کتاب منبع دانشگاهی با
نقدها و بازخوانیها و ویرایشهای شبانهروزی ایشان به دانشگاههای ایران و بعضا
کشورهای همجوار بهویژه فارسی زبان راه یافت.
۳ـ
جامعیت علمی و ایمانافزا:
تو مبین زافسونِ عیسی حرف و صوت
این ببین کز وی گریزان گشت موت/ (مثنوی معنوی، دفتر سوم)
کسانی که بهدرستی با مثنوی مولوی و جهان اندیشگانی و تاریخ
و رخدادهای زندگی وی آشنایی داشته باشند، با عنایت به بافتار و ژرفای مفهومی جهان
مثنوی و ترازهای متنوع مخاطبان مولوی درمییابند که مقصود وی، نقد نحوه نگاه فیلسوفان
و متکلمان زمانه نسبت به دین و نوع تبیین و مواجهات آنان درباره شریعت، اندیشهورزی
و مبانی و آداب دینی است؛ مولوی بر آن است که فلاسفه اسلامی و متکلمان اسلامی در
عمل و درنتیجه موجب ایمانافزایی نمیشوند (چنانکه تخصص فلسفه دین در روزگار ما
چنین میکند)، بلکه گاه موجب ایمانسوزی هم میشوند. یعنی محصول آنان انسانهایی
ملتزم به دینورزی و متعهد به حقیقت و طریقت نیست، لذا معتقد است ضرر متکلمان و
فلاسفه رسمی و مدرسان برای دین از نفع آنان بیشتر است. به همین دلیل دکتر احمدی در
عین فیلسوف بودن، در حد داشتن نظریه و مترجم نظریات مهم فلسفی مغرب زمین و تسلط بر
آنها، عالم به دانشهای گوناگون حوزه قرآنپژوهی از بلاغت و نحو تا کلام و فنون
تفسیر و فلسفه در حد تأیید و تحسین علامه طباطبایی (ره)،
آشنا به ادبیات فارسی در حد تدریس دوره تحصیلات تکمیلی، در ساحت التزام دینی و
قواعد شریعت، همانند عارفی تسلیم و عبدی عاشق بسیار ملتزم و مراعی و متعهد بود.
آموزههای او در کلاس هم مانند فلاسفه دین امروزی و متکلمان
قدیمی نبود که دین را صرفا در قالب قواعدی خشک و نظام و ساختار و منظومهای مکانیکی
تشریح کنند، مانند جراحی که دست شکستهای را عمل میکند، ممکن است به این نتیجه
برسد که بخشی از آن را قطع بکند و تعلق خاطری به عضو قطعشده نخواهد داشت و اینان
هم نسبتی درونی با روح دین برقرار نمیکنند. او گاه در تشریح برخی آیات قرآن کریم،
اصول تربیتی و روح معنویت را کشف میکرد و همان اذواق و شهود را به دانشجو منتقل میساخت،
یعنی به قول مولوی دنیای «حرف و صوت» نبود و محصور و محدود
به آنها متوقف نمیماند، بلکه آن اعجاز و اثربخشی دین را درک میکرد که اتصال به
عالم بقا و رسیدن به وصال و جاودانگی و عرفان حقیقی است.
۴ـ
ساحتهای دگرگون معنوی:
دکتر احمدی با همه عظمت علمی، داشتن منصب،
نفوذ در میان ارادتمندان، بسیار ساده و بیریا و سلیم بود؛ نه فقط به نظر میرسید،
بلکه اینگونه بود. کسانی که سطحی از او
گذر کردهاند، همین لایه سادگی را داوری کرده و از وی گذشتهاند؛ اما کسانی که
فرصت و توفیق داشتهاند بیشتر با وی زندگی کنند، دریافتهاند که این اخلاق انبیا
بود که همانند همه مردم بودند اگرچه به وحی هم اتصال داشتند و به مقام نبوت الهی
رسیده بودند.
دکتر احمدی به قدرت اثرگذاری ناشی از توانایی و ظرفیت علمی و
اخلاص خود اشراف کامل داشت و به دلیل اصالت حفظ خوی رسولانه، نمیخواست نحوی دیگر
زیست کند؛ یعنی او اطوار مختلف حیات و ساحتهای دگرگون معنوی را در خود نهادینه
ساخته بود. گویی جهان را رمزناک میدید و از افقی بالاتر و ماورای مقامات دنیایی مینگریست
و کیهاناندیشانه با خود میسرود:
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان مطهر از دغل
در شجاعت شیر ربانیستی
در مروت خود که داند کیستی
ای علی که جمله عقل و دیدهای
شمهای واگو از آنچ دیدهای/ (مثنوی معنوی، دفتر اول)
همین نیز امروز از اثرگذاری فوقالعاده او در عرصه علوم
انسانی معاصر ایران گشته است:
چرخ با این اختران، نغز و خوش زیباستی
صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی/ (ابوالقاسم میرفندرسکی)
۵ ـ
مجاهده مستمر، پشتکار و مداومت:
او نمیخواست خستگی را ملاقات کند. در حدود
۸۵ سال عمر پر برکت خود، هیچگاه از کار شبانهروزی نیاسود و تن به تنبلی نیالود.
اگر محبوب علامه طباطبائی بود، اگر مقصود و الگوی این همه دانشآموخته در حوزه و
دانشگاه گردید، اگر دوهزار کتاب علوم انسانی دانشگاهی را به ثمر رسانید، اگر به
مقام جامعیت معقول و منقول و فلسفه شرق و غرب، اسلام و مسیحیت، عرب و عجم، نحو و
صرف، بلاغت، زباندانی و فلسفهفهمی و کلامخوانی، و عرفان و... رسید،
همه را از صفر شروع کرده بود و از کودکی وارث علم کسی نبود. از خانوادهای کاملا
روستایی و ساده شروع کرد و به قله علم رسید. قدر دانش را دانست و ارزش علم و معرفت
را دریافت و طعم حقیقت را چشید و به قله رسید. به قول مولوی:
مردِ میراثی چه داند قدر مال؟
رستمی جان کند و مجّان یافت زال!/ (مثنوی معنوی، دفتر دوم)
۶ـ
نخواستن و بینیازی:
یکی از ویژگیهای پسندیده و تقریبا در حد این
مقام علمی و مناصب دانشگاهی، بسیار کمنظیر دکتر احمدی نخواستن، عدم دلبستگی به
ابزار قدرت و انواع جاذبههای دنیایی بود که انصافا از فضیلتهای برباد رفته است!
کسی که علامه (ره) در سال ۱۳۵۹ در دیدار
با دانشجویان، او را برای سخن گفتن با این همه استاد و دانشجوی ملاقاتکننده، برمیگزیند
و حدود دو سال بعد امام (ره)
وی را برای «ستاد انقلاب فرهنگی» منصوب میکند، استاد
دانشگاه تهران است و... وقتی به ستاد انقلاب فرهنگی آمد، به جای کار در محدوده
ساعت اداری از ۷:۳۰ تا ۳ بعد از ظهر، از صبح تا شب و گاه دیروقت شب کار میکرد. شبها روی کاناپه در همانجا
میخوابید و تنها نگارنده چندین بار خواهش و اعتراض کرد. تا
ماهها اصلا قانع نمیشد و همانگونه شبها را به سر میبرد و بعدها که در تهران
ساکن شد، زیست ساده و زندگی بیآلایش و صفا و صمیمیت رل هیچگاه او را رها نکرد.
فروتنی او به حدی بود که برخلاف طبقهبندیهای معمولی و رسم
رئیس ـ مرئوسی، استاد ـ شاگردی و... هیچ کس هیچگاه مانع و رادعی برای ارتباط مستقیم
و ساعتها گفتگو با ایشان نمیدید. آری، او بهخوبی میدانست که «آدمی فربه شود از
راه گوش» (مثنوی معنوی، دفتر ششم)، به همین دلیل با حضور او در ستاد انقلاب فرهنگی
شور و امید، تحرک و پویایی بهویژه برای دانشجویان در ستاد انقلاب فرهنگی و مجموعه
جهاد دانشگاهی فراهم شده بود.
۷ـ
قدرت فوقالعاده ظرفیتسازی، اعتمادسازی و خلق سرمایه اجتماعی:
شاید به دلیل همان جامعیت سلامت نفس، احساس
تعهد و التزام به ضرورت تقویت جمهوری اسلامی و اشراف به ساحت علم و استلزامات
عالمان بود که دکتر احمدی را به صورت مشخصی منحصر به فرد جلوه داد و او موفق شد
سرمایه عظیم اجتماعی خلق کند؛ یعنی توفیق داشت علاقه طیفی عظیم از استادان دانشمند
از رشتههای گوناگون علوم انسانی از دانشگاههای مختلف برای علمآموزی به نسل
جوانان انقلابی را جلب و جذب کند (که بعضا در آن دوره مغضوب واقع شده بودند و برخی
حاضر نبودند تدریس کنند و به احترام دکتر احمدی با علاقه و رغبت به تدریس برگشتند)
و پایههای دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس را پی افکند. حتی بسیاری از آنان را به حوزههای علمیه
دعوت کرد و عملا گفتگوهای سازنده علمی را پیریزی کرد. از چندین تن از استادان شنیدهام
که در پاسخ به دعوت میگفتند: «اگر جناب آقای دکتر احمدی ریاست آن دانشکده را
برعهده دارند، ما دعوت دانشگاه را قبول میکنیم.» این تعامل درخشان را دکتر احمدی
در سازمان سمت و در بسیاری از کمیتههای ستاد و شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت
علوم، حوزه علمیه و... گسترده ساخت و برکات فراوان را برای جامعه علمی به ارمغان
آورد.
اگر این اعتماد عمومی که به وجود و حضور شریف او وابسته بود،
تحقق پیدا نمیکرد، دانشگاههای ما در بخش علوم انسانی این همه رشد و تعالی را
شاهد نبودند.
۸ـ
دستگیری از مردم و توجه به زیردستان:
شاید از دیدگاه رسیدگی به احوال محرومان،
تعهد نسبت به مردم و عنایت به مستضعفان، دکتر احمدی شخصیتی در حد شگفت بود. در این
راه به حدی مصمم بود که کسی فاصلهای میان خویش و استاد نمیدید. ضعیفترین قشر
خدماتی و کارمندی دانشگاه و گروه تا استادانی که مشکل داشتند یا کسانی که دائم از
شهرستانها مراجعه میکردند، دکتر احمدی سنگ صبور و مشکلگشای آنان بود. گاه در حدی تعجبآور پیگیری میکرد و تا
حصول نتیجه قطعی وقت میگذاشت. در همین راه تا جایی وسعت نظر داشت که یادآور قول
ابوالحسن خرقانی بود که: «آن که در نزد حق به جان ارزد، نزد بُلحسن به نان ارزد.»
در این باره شایسته است اجمالا دو مصداق نقل شود:
یک) هنگام
شرکت در همایشی در شهر خوی دکتر احمدی متوجه شد بیمارستانی نیمهکاره مانده است و
مردم منتظر اتمام آن هستند. پس در تهران شخصا نزد وزیر بهداشت رفت و برای اتمام آن
مساعدت خواست و چنین شد و بیمارستان افتتاح گردید (نقل از حجتالاسلام والمسلمین
دکتر مرقاتی). دو) روزی
با ماشین شخصی پیکان با آن فرمان محکم که مهارش فوق توان دستهای پیر او بود (به
رغم آنکه عضو شورای انقلاب فرهنگی و رئیس دانشکده... بود)، همراه آقای دکتر فانی
در مسیری میرفتند و بانویی را دید که منتظر تاکسی است. ظاهراً بدمسیر بود و تاکسی
کم داشت. آقای دکتر احمدی بر آن شد که او را به مقصد برساند و فراوان این روحیه را
داشت (نقل از جناب آقای دکتر فانی وزیر سابق آموزش و پرورش که در ماشین حضور
داشتند).
در این راه دکتر احمدی نگاهی محدود و طبقهبندی شده نداشت،
بلکه با وسعت نظر فراوان و چشمانی باز رفتار میکرد. حتی بسیار کسانی که زندانی
شده بودند، دکتر احمدی به طور ویژه رسیدگی میکرد تا ملاقات با رئیس قوه قضاییه و
پیگیریهای مکرر پیش میرفت و بسیار روزها به خانواده آنان تلفن میزد و رسیدگی میکرد.
مجموعهای از عواطف انسانی همیشه وجود ایشان را فراگرفته بود.
۹ـ
مناعت طبع و بلندنظری:
دکتر احمدی به پشتوانه دامنه وسیع مطالعات
در فلسفههای جهانی و تجربیات ارزشمند تاریخی و نگاه راهبردی، دیدی وسیع و آیندهپژوه
داشت و انسانی اندیشمند و روشنبین بود. مصالح فرهنگی را در منافع زودگذر انتقامجویانه
و افراطی نمیدید، بلکه کرامت انسانی مقام خلیفهاللهی انسان و ذات کار فرهنگی را
که لازمه آن صبوری و خویشتنداری بود، درنظر میگرفت. روزی ظاهراً حدود دوازده سیزده
سال پیش، پس از یک رخداد مهم در کشور بلافاصله پس از احوالپرسی از بنده گفتند: «دیدی
چه شد؟» عرض کردم: «درباره چی؟» این بیت حافظ را برایم خواندند:
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش
و تا آن روز اصلا عنایتی به این پیام بزرگ اجتماعی شعر حافظ
نداشتم!
۱۰ـ انس
با مرگ در پس اعتماد به اینکه جهان آخرت محصول عملکرد اینجهانی و در طول آن است:
اگر کسی از نزدیک با دکتر احمدی کار کرده
باشد و ظهور جلوههای عرفان عملی و عرفان مبتنی بر شریعت را دریافته باشد، بازگو
خواهد کرد که دکتر احمدی عرفانی مجسم و شهودی متبلور داشت. با آنکه پنج سالی از
هشتاد فزون داشت، دنیا و آخرت را ظهوری از حقیقت واحد میدانست، از دیدگاه وی این
دو ساحت زیستن آنچنان یکپارچه، یککاسه و دارای روحی واحدند که او را برمیانگیحت
در سالهای آخر نیز مانند سالهای جوانی سختکوش و پرکار باقی بماند.
میدانست که این سختکوشی و کار شبانهروزی او را به مرگ نزدیکتر
میسازد، اما مرگ را لقای معشوق میدانست و از حرکت به سویش اعراضی نداشت، آن سوی
دنیای خود را ترسیم کرده بود و برایش به همان سادگی خویش زیبا به نظر میرسید. در
حقیقت، این مرد خرد و فلسفه، چون جهانبینی خود را با عرفان و شهود و تجربه زیستی
عرفانی درآمیخته بود، سر از پا نمیشناخت و عاشق علم و مدیریت علمی، ارتقای تولید
علم باقی ماند و تا آخرین نفس دست از کار علمی و مدیریتی خود نکشید و هر دو سرای
را با خرد الهی که همانا پیامبر درونی بود، برای خویش بیمه کرد. به قول فردوسی:
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
خرد چشم جان است چون بنگری
تو بی چشم شادان جهان نسپری/ (شاهنامه)
و سرانجام نیز در راه عبادت و معرفت در روز بیست و سوم ماه
مبارک رمضان و در سومین روز از عزای امام متقیان به دیار حق و دیدار معشوق شتافت.
آری، این فضیلتهای یاد شده، همان فضیلتهای فراموش شده
روزگار ما هستند که ما سخت بدانها نیازمندیم و جامعه ما عطشناکانه در آرزوی چنین
شخصیتهایی برای یادآوری آن فضایل سلف صالحند.
سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن/ (سنایی)
سخن با نقل نوشتاری از استاد دکتر رضا داوری اردکانی درباره
ایشان به پایان برده میشود:
در زمانهای که اخلاق و فضیلت از همیشه مهجورتر است، قدر
کسانی که در میدان علم و عمل همچنان به اخلاق وفادار ماندهاند، بسیار بزرگ است.
دکتر احمدی دانشمند است بدون اینکه داعیه داشته باشد. او هم از تواضع بهره کافی
دارد و هم متدین و متشرع است؛ اما دینداری او برای کوچه و بازار نیست و اتفاقا دینداری
او در کوچه و بازار جلوهای نیز ندارد. دکتر احمدی در خلوت خود یعنی در محضر
خداوندی دیندار است. او در زی روحانیت است و خود را نیز روحانی میداند، اما کار
روحانیان نمیکند و اهل منبر و محراب نیست. وجه نانی که میخورد، از دستمزد کارش
به دست آورده است و میآورد. او استادی است وظیفهشناس با این مزیت بزرگ که دلش با
زبانش یکی است. لازمه اخلاقی عمل کردن، احراز درستی تشخیص و حسن عمل نیست؛ عمل
اخلاقی ادای تکلیف است و کسی که احساس تکلیف کند و در ادای آن بکوشد، اخلاقی است،
هرچند که در تشخیص تکلیف و عمل اخلاقی اشتباه کرده باشد. (۱۳۹۴، پیشگفتار زندگینامه
و خدمات علمی و فرهنگی دکتر احمد احمدی، تهران، مؤسسه روانشناسی و علوم تربیتی
دکتر کاردان، ص۶)
منبع: روزنامه اطلاعات؛ پنجشنبه ۳ تیرماه ۱۳۹۷