اشاره: سالهاست که دپارتمانهای
فلسفی در کشورهای غربی و آمریکایی با فیلسوفان بزرگ اسلامی نظیر فارابی، ابنسینا،
ابن باجه، ابنرشد و دیگران آشنایی دارند و حتی رسالههای برخی از این فیلسوفان
نیز ترجمه و آثاری درباره آنها نوشته شده است؛ اما فیلسوفان متأخری مانند سهروردی
و ملاصدرا کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند. دلایل این عدم توجه در گفتگوی حاضر مورد
بحث و بررسی قرار گرفته است. گفتنی است که حجتالاسلام والمسلمین دکترصفوی ریاست
«آکادمی مطالعات ایرانی لندن» و سردبیری مجله «ترانسندنت فیلوسوفی» را نیز به عهده
دارد.
****
طی دو سه دهه اخیر با همت برخی از فیلسوفان داخلی و خارجی نظیر دکتر نصـر و هانری
کربن، نگاه جدیدی به فلسفه اسلامی شده و این دو بزرگوار فیلسوفان اسلامی بهخصوص
ملاصدرا را به غرب معرفی کردند. ابتدا شمهای در باره تاریخچه آشنایی جهان غرب با
ملاصدرا بفرمایید؟
در قرون 20 و 21 با سـه نسل از استادان و مروجان فلسفه ملاصدرا در غرب مواجهیم:
نسل اول معلمان فلسفه صدرایی عبارتند از: هانری کربن (1903ـ 1978م)، فضلالرحمن
ملک (1919ـ 1988م)، سیدحسین نصر (1312ش ـ)، مهدی حائری، مهدی محقق، توشیهیکو
ایزوتسو(1914ـ1993م) و جواد فلاطوری (1304ـ 1375ش). این افراد به جز هانری کربن،
اساتیدی از شرق هستند که با مهاجرت به غرب، از طریق تدریس در دانشگاهها و تالیف
مقالات و کتب فلسفی، فلسفه صدرایی را با روش دانشگاهی به جهان غرب معرفی کردند.
نسل دوم غالباً تربیتشدگان نسل اول و غالباً یا ایرانی هستند نظیر دکتر حسین
ضیایی و یا با سفر به ایران و تلمذ نزد اساتید ایرانی با تفکرات فلسفی ملاصدرا
آشنا شدهاند؛ اندیشمندانی نظیر جان کوپر، ویلیام چیتیک، جیمز موریس، پرویز مروج،
آلب ارسلان اچنیک، ارنست ولف گزو، هرمان لندولت و الیور لیمن.
نسل سوم اساتید و مروجان فلسفه اسلامی در آمریکا، کانادا و اروپا؛ غالباً تربیتیافتگان
پروفسور نصر و دیگر اساتید ایرانیهستند. کسانی نظیر ژیلبر دوران، پل هاردی،
سیدسلمان صفوی، محمد فغفوری، جوزف لمبارد، احمد شاهکاظمی، مهدی امینرضوی، بلال
کاسپینار، ماریا دکاکه، یاتیس اشوتس، نادر البذری، کانر داگلی، ابراهیم کالین،
توبی مایر، سیدسجاد رضوی، لاتیمه پروین، دیوید دکاکه، سییسیل بنماریج، سیدشهابالدین
مصباحی، کریستین بونو و محمد رستم. در اینجا میبایست به این نکته مهم توجه کرد که
علامه طباطبایی مرکز و مغز متفکر این سه نسل به شمار میرود و هانری کربن نقش مهمی
در تثبیت فلسفه اسلامی در سیر تفکر فلسفی در فرانسه داشت.
جهان غرب چندان از سنت فلسفی در جهان اسلام بیخبر نیست و با برخی از بزرگان فلسفی
مانند ابنسینا، ابنرشد، فارابی و ...آشنایی دارد. چرا سنت فلسفی اشراقی و صدرایی
کمتر از فلسفه سینوی شناخته شده است؟
به طور کلی فلسفه غربی پس از میلاد به دو دوره تقسیم میشود: دوره فلسفه قرون
میانه (قرون پنجم تا پانزدهم میلادی) و دوره مدرن که از قرن شانزدهم آغاز میشود.
آشنایی غرب با فلسفه اسلامی رسماً از قرن 11 میلادی با ترجمه آثار فلسفی آغاز شد
که عمدتاً آثار ابنرشد، ابنسینا و غزالی و در دورهای با تأکید بر آثار ابنسینا
بود. اکثر پیروان مکتب آگوستین از پیروان مکتب فیلسوفان اسلامی هستند. مکتب تومیستها
و نئوتومیستها نیز تحتتأثیر فلسفه ابنسیناست. در این دوران فلسفه اسلامی نفوذ
شدیدی در تفکر و فلسفه غربی داشت که از دو جنبه قابل تأمل است: از سویی فلسفه
اسلامی به عنوان پلی قلمداد میشد که از طریق آن میتوانستند به تفکر و فلسفه
یونانی رجوع کنند و به سوی غرب بازگردند. از دیگر سو فیلسوفان مسلمان با ایجاد و
ابداع نظریات جدید، نقش بزرگی در جهان میانه ایفا کردند و اندیشه بزرگانی از قبیل
ابنسینا، ابنرشد و غزالی جریانی فلسفی در سطح اروپا پدید آورد. تولید آثار فلسفی
ملاصدرا همزمان با تولد فلسفه مدرن غربی به دست دکارت بود.
در دوره مدرن، غرب به طور کلی نسبت به شرق خود را ممتاز انگاشت و خود را از تفکر شرقی
و اسلامی بینیاز دانست؛ لذا طی سه قرن گذشته که دوره سرمستی غرب بود، فلسفه
صدرایی جذابیتی برایشان نداشت. پس از بروز بحران فکری ـ معنوی درغرب و شکست پروژه
ساختن بهشت روی زمین با مدرنیته، بهخصوص با وقوع جنگهای خونبار جهانی اول و دوم،
نگاه به شرق و معنویت شرقی و اسلامی، مجدداً در غرب طلوع کرد که پیشتاز آن رنـه
گنـون فیلسوف سنتگرای فرانسوی و هانری کربن بودند.
نوع برخورد فیلسوفان غربی با فلسفه صدرایی چگونه است؟ آیا ملاصدرا را فیلسوفی
همانند کانت، دکارت، هگل، هیوم و ... میدانند یا او را از جمله متکلمان و متألهان
در حوزه اسلام شناسی میشمارند؟
اندیشمندان غربی که فلسفه اسلامی را میشناسند نظیر هانری کربن، ویلیام چیتیک،
هرمان لندولت، لگنهاوزن، جیمز موریس، اولیور لیمن و کریستیان بونو، اندیشه ملاصدرا
را فلسفی و متمایز از کلام اسلامی میدانند.
آیا غرب امکان حضور فلسفه صدرایی را به مثابه فلسفه در دپارتمانهای فلسفه تاب میآورد؟
مستشرقان غربی به خاطر غلبه تکنولوژیک غرب، شأنی برای اندیشه اسلامی و شرقی قائل
نیستند و به خطا تصور میکنند در همه زمینهها از جمله اندیشه فلسفی، از شرق بینیازند.
گونهای نژادپرستی علمی نیز در تصمیمات دانشگاهی غرب مشاهده میشود؛ برای مثال در
دانشکده فلسفه دانشگاه آکسفورد، در دوره کارشناسی موضوعات زیر تدریس میشود: فلسفه
یونانی، فلسفه قرون وسطی (شامل آرای آکویناس، دانس اسکاتس و ویلیام اکامی، بی هیچ
اشارهای به فلسفه ابن سینا و ابن رشد)، فلسفه دوره اولیه مدرنیته (نظیر دکارت،
اسپنوزا و لایب نیتس، تجربهگرایان، کانت، پستکانتیها نظیر هگل، شوپنهاور، نیچه،
هوسرل، هایدگر، سارتر و مرلوپونتی)، اندیشههای موضوعی (نظیر اخلاق، معرفت و
واقعیت، فلسفه و منطق با توجه به آرای فرگه، راسل و ویتگنشتاین)، فلسفه متافیزیک،
فلسفه و فیزیک، فلسفه علم، فلسفه زبان، فلسفه ذهن، فلسفه ریاضیات، فلسفه هنر و
فلسفه دین. چنانکه ملاحظه میشود هیچ اثری از معرفی اندیشههای فلسفی شرق نظیر
فلسفه اسلامی، چینی، هندی و ژاپنی بین این موضوعات درسی نیست.
اگر آرای آکویناس و فیلسوفان مسیحی که در دانشکده های فلسفه غرب تدریس میشود،
فلسفه است و الهیات یا کلام نیست، به طریق اولی فلسفه ابنسینا، سهروردی و ملاصدرا
نیز باید تدریس شود. تدریس نشدن فلسفه شرق، تصمیمی از موضع خودبرتربینی کاذب غرب
همراه با رگههایی از نژادپرستی و گرایشهای سیاسی ـ استعماری است.
متأسفانه تا کنون دپارتمانهای فلسفه در آمریکا و انگلستان علاقهای به فلسفه
اسلامی نداشتهاند. دلیلش هم فلسفه تحلیلی، ضدمتافیزیکی و لاادری است که پس از جنگ
جهانی دوم از آکسفورد به آمریکا سرایت کرد و اکنون کمابیش بر دانشگاههای آمریکا و
بریتانیا حکمفرماست. به همین جهت هر فلسفهای که با الهیات و متافیزیک مرتبط است،
از نظر فلاسفهای که در این نوع مکاتب تربیت یافتهاند، مطرود است و آن را فلسفه
نمیدانند. این وضعیت طی سی سال گذشته بهتدریج در حال تغییر بوده و در حال حاضر
برخی از مدرسان فلسفه، به فلسفههای غیرغربی نظیر فلسفه اسلامی نیز علاقهمند شدهاند.
تا چندی پیش هنگامی که از سخن از فلسفههای غیرغربی به میان میآمد، مقصود فلسفههای
هند، چین و ژاپن بود؛ اما اکنون به فلسفه اسلامی و مخصوصاً فلسفه صدرایی توجه
بیشتری میشود و این امر بیشتر به خاطر دسترسی به آثار کربن، ایزوتسو، فضلالرحمن
و سیدحسین نصر است.
البته هنوز راه درازی در پیش است تا پیوندی استوار بین تحقیقات پیرامون فلسفه
اسلامی در دپارتمانهای اسلامشناسی از یک سو و دپارتمانهای فلسفه از سوی دیگر
برقرار شود. پرفسور نصر به بنده گفتند: «در فرانسه به علت نفوذ شخصیت هانری کربن،
این پیوند استوارتر است و برخی از شاگردان کربن نظیر ژیلبر دوران، کریستین ژامبه و
آنتوان فور که فیلسوفاند نه اسلامشناس، ابعاد مختلف فلسفه اسلامی را وارد جریان
تفکر فلسفی فرانسه کردهاند. این امر هنوز در ممالک انگلیسی و آلمانی زبان رخ
نداده؛ حداقل نه در حدی که در فرانسه مشاهده می شود».
البته امروز فلسفه اسلامی و فلسفه ملاصدرا در دانشگاههای جورج واشنگتن، هاروارد،
شیکاگو و کالیفرنیا در آمریکا و دانشگاه اگزتر در انگلستان و دانشگاه مکگیل در
کانادا تدریس میشود. در فرانسه نیز افرادی نظیر دوران، بونو، ژامبه و فور فلسفه
اسلامی و صدرایی را مطرح کردهاند. اما طرح اندیشههای فلسفی ملاصدرا و دیگر
فیلسوفان فلسفه اسلامی در دپارتمان های مطالعات اسلامی یا خاورمیانه شناسی
دانشگاهها تدریس میشود، نه در دپارتمانهای فلسفه.
* محققان غربی ملاصدرا را
به مثابه یک فیلسوف تاریخی میدانند که در تاریخ فلسفه اسلامی ایرانی قرار گرفته،
یا همچنان او را متألّه و متکلم میدانند؟
در فرانسه، اهل فلسفه نظیر هانری کربن آرای فلسفی ملاصدرا را فلسفی میدانند، نه
کلامی و الهیات. محققان آمریکایی و اروپایی نظیر پرفسور هرمان لندلوت، جیمز موریس،
کالین ترنر، یحیی میشو، ویلیام چیتیک و کریستین بونو نیز ملاصدرا را به عنوان
مهمترین فیلسوف ایرانی پس از ابنسینا میشناسند.
* به نظر شما کدام یک از
وجوه فلسفه صدرا قابلیت بحث فلسفه تطبیقی را دارد؟ در فلسفه صدرایی از عرفان و
آیات و روایات و قرآن نیز استفاده شده که بهسختی میتوان آنها را از فلسفه بماهو
فلسفه صدرایی متمایز کرد. آیا فلسفه صدرایی را نوعی فلسفه ترکیبی یا التقاطی به
شمار میآورند و معتقدند امکان نگاه محض به فلسفه صدرایی وجود ندارد؟
آرای فلسفی ملاصدرا در حوزه فلسفه اسلامی و مستقل از کلام و عرفان است. پسوند اسلامی
فلسفه، بیان استقلال عقلی اندیشه فلسفی اسلامی در مقابل فلسفه یونانی و غربی است.
ارکان فلسفه اسلامی از قرآنحکیم و معارف اهلبیت(ع) الهام گرفته؛ اما با روش عقلی
و به صورت برهان عقلی تبیین شده است. این فلسفه، کلام نیست؛ زیرا در مقام داوری
براهین به روش عقلی تمسک جسته و دارای منشأ قرآنی است؛ چرا که ارکان خود را از
قرآن الهام گرفته است؛ برای مثال در فلسفه یونانی، هستی دارای یک نظام چرخشی است.
یونانیها با نظام طولی آفرینش آشنا نبودند؛ اما فلسفه اسلامی بر اساس تعالیم
قرآن، نظام طولی آفرینش و مراتب وجود را با اصطلاحات مختلف (نظیر عقول عشره، واجبالوجود،
ممکنالوجود و ممتنعالوجود) فلسفه سینایی و یا نظام نوری حکمت اشراق و یا مشکّکبودن
وجود صدرایی مطرح کرد. رابطه حدوث و قدم و علت و معلول در فلسفه اسلامی، بر اساس
الهام از آیات سوره اخلاص و اصطلاحات قرآنی «غنی» و «فقیر» در فلسفه صدرایی تبیین
شده است. «برهان امکان فقری» که بیانگر رابطه معلول و علت است، از قرآنی الهام
گرفته شده است: «أنتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید»(فاطر، 15) ملاصدرا
معاد جسمانی را بر اساس تعالیم قرآنی و با براهین فلسفی اثبات کرد.
ابنسینا، سهروردی و ملاصدرا با توجه به کاربرد اصطلاح «حکمت» در قرآن و احادیث،
از آن به جای اصطلاح «فلسفه» استفاده کردند. حکمت صدرالمتألهین در انطباق با قرآن
و تجمیع و مطابقت با دادههای وحی، عقل، قلب و روایت معصومین(ع) با براهین عقل
ربانی است. فلسفه ملاصدرا به طور اخص و فلسفه اسلامی به طور کلی، پل گفتگو بین
اسلام و غرب است. امروز با تکیه بر تعالیم فلسفه صدرایی که به روش عقلی است، میتوان
با روش عقلی حتی با افراد بیدین در غرب مناظره کرد و پوچی افکار ماتریالیستی و
ساینتیستی آنها را اثبات عقلی نمود.
مسائل اساسی نظیر مسئله وجود، اثبات وجود خدا، تجرد و بقای روح، زندگی پس از مرگ،
ادراک و نیاز به اخلاق؛ به خوبی در فلسفه ملاصدرا تبیین شده و هر زمان که بنـده
این گونه مسائل فلسفه اسلامی را در محافل علمی غرب عرضه کردهام، با استقبال مواجه
شده است. زبان فلسفه اسلامی، زبان مشترک عقلی اسلام و جهان غرب برای گفتگوست. با
دیگر ادیان و یا افراد بیدین نمیتوان مستقیم با استناد به قرآن یا حدیث گفتگو
کرد، چون آنها الهی بودن قرآن و به تبـع آن کلام معصومین(ع) را نمیپذیرند؛ اما
زبان عقل، زبان مشترک ماست. لذا با تکیه بر فلسفه اسلامی میتوان به طور غیرمستقیم
معارف متعالی کلام خدا و اهل بیت(ع) را به جهان غرب معرفی نمود.
جنبههای بسیار جذاب فلسفه صدرالمتألهین برای غربیها عبارتند از: مسئله وجود
ذهنی، مشکک بودن وجود، حرکت جوهری، ادراکات اعتباری، برهان صدیقین، برهان امکان
فقری، حدوث و قدم زمانی عالم، علم خداوند به جزئیات، تقسیم وجود به رابط و مستقل و
جداکردن حمل اولی ذاتی از حمل شایع صناعی، نظریه جسمانیه الحدوث و روحانیه البقای
روح.
* در سالهای اخیر عرفان و
تصوف در غرب بهخصوص از سوی سنتگرایان غربی مورد توجه قرار گرفته؛ آیا معرفی بخشهای
عرفانی منظومه فکری ملاصدرا در معرفی او به غرب، از فلسفه ملاصدرا کارآمدتر است؟
فلسفه و عرفان هر کدام مشتاقان خاص خود را دارند و حامل جذابیتهای ویژه خود
هستند. از سوی دیگر فلسفه برای خواص و عرفان ویژه ممتازان خواص است، لذا معرفی هر
دو بخش اندیشههای فلسفی و عرفانی ملاصدرا جذاب است و مانعالجمع نیستند. برای
مثال بنده مباحث «عقل از دیدگاه ملاصدرا و مولوی»، «واجبالوجود از دیدگاه ارسطو و
ملاصدرا» و «نفس از دیدگاه ملاصدرا و دکارت» را در سمینارهای جداگانه در کنگره
فیلسوفان اسکولاستیک ایتالیا معرفی و تبیین کردم که هرکدام مستمعان خاص خود را
داشتند.
* به نظر میرسد ضروری
است رسالات و آثار ملاصدرا به انگلیسی و دیگر زبانهای رایج در سنت غربی ترجمه شود
تا آنها نیز با تفکر فلسفی او آشنا شوند. در این زمینه تا کنون چه کارهایی صورت
گرفته و کدام یک از آثار اصلی ملاصدرا به انگلیسی ترجمه شده است؟
مجله علمی «ترانسندنت فیلوسوفی» که از سال 2000 میلادی در آکادمی مطالعات ایرانی
لندن به زبان انگلیسی منتشر میشود، در حال حاضر مهمترین پل گفتگوهای فلسفی اسلام
و غرب است و مقالات متخصصان این رشته از نقاط مختلف جهان از مالزی تا آمریکا و
روسیه و اروپا و استرالیا در این مجله منتشر میشود. هیأت تحریریه مجله نیز از
زمره برترین متخصصان فلسفه اسلامی و صدرایی در جهان هستند؛ نظیر سیدحسین نصر،
ویلیام چیتیک، ابراهیم دینانی، جیمز موریس، هرمان لندولت، غلامرضا اعوانی.
در چند دهه اخیر توجه به تاریخ فلسفه اسلامی از دیدگاه سنت فکری اسلامی و نه تنها
تاریخ اندیشه در غرب، در ممالک اسلامی فزونی یافته است. تا جنگ جهانی دوم کلیه کتب
مربوط به تاریخ فلسفه اسلامی که در دسترس بود یا توسط مورخان فلسفه غرب مبتنی بر
جهانبینی فلسفه تاریخ و سهم فلسفه در تحول تاریخیکه هگل و دیگران در قرن نوزدهم
عرضه شده بود؛ تدوین یافته بود، یا ترجمهای از کوششهای دانشمندان غرب به
زبانهای ممالک اسلامی و مخصوصاً زبان عربی بود. در دهههای 30 و 40شمسی در
پاکستان تلاش گستردهای برای تدوین «تاریخ فلسفه اسلامی» کامل انجام پذیرفت و
مرکزی زیر نظر محمد شریف، دانشمند و فیلسوف معروف آن دیار تأسیس شد و با دعوت از
دانشمندان از سرزمینهای دور و نزدیک، «تاریخ فلسفه اسلامی» مفصلی تدوین یافت که
در سالهای 1963 و 1966 در دو مجلد به زبانهای انگلیسی و آلمانی انتشار یافت که
بعداً به زبان فارسی ترجمه شد.
دانشگاه کلمبیا نیز در سال 1970 کتاب «تاریخ فلسفه اسلامی» تألیف ماجد فخری را
منتشر کرد. انتشارت معتبر رُتلِیـج نیز در سال 2001 «تاریخ فلسفه اسلامی» به
سرویراستاری نصر و لیمن را انتشار داد. سـانی (SUNY) انتشارات
دانشگاه نیویورک نیز کتاب «فلسفه اسلامی از آغاز تا امروز» تألیف دکترنصر را منتشر
کرد. در کتب مذکور به آرای فلسفی ملاصدرا در بستر تاریخ فلسفه اسلامی پرداخته شده
است. برخی آثار مستقل نیز در معرفی فلسفه ملاصدرا به زبان انگلیسی منتشر شده است.
پیشگامان این حرکت، فضلالرحمن و نصر هستند. کتابهایی نیز از بنده به انگلیسی در
لندن و پنسلوانیا منتشر شده است که شامل «ادراک از دیدگاه ملاصدرا»، «علیت از
دیدگاه ملاصدرا»، «نفس از دیدگاه ملاصدرا»، «مطالعات مقایسهای بین فلسفه اسلامی و
غربی»، «فلسفه و زندگی ملاصدرا» میشود. اختلافات مبنایی در مسائل خداشناسی،
ادراک، علیت و نفس در فلسفه صدرایی و یونانی و مدرن به تفصیل در کتب فوق تییین
شده است.
چند اثر جدید از محمد رستم، ابراهیم کالین، کریستین ژامبه، سجاد رضوی، محمد کامل،
مهدی دهباشی و رضا اکبریان نیز در این باب تدوین شده است. کتاب «مشاعر»
(نصر،2014)، «عرشیه» (جیمز موریس، 1981) «اکسیرالعارفین» (چیتیک، 2003) و جلد هشتم
و نهم «اسفار» ملاصدرا به انگلیسی ترجمه و منتشر شده است؛ اما متأسفانه دیگر آثار
مهم صدرا نظیر «شواهدالربوبیه» و «مبدأ و معاد» به زبانهای اروپایی منتشر نشده
است. اکثر آثار مهمی که در معرفی فلسفه ملاصدرا در غرب انتشار یافته، عمدتاً مستقل
از نهادهای دولتی ایران و حاصل عشق، تلاش و همت شخصی محققان این رشته در غرب بوده
است. ضروری است که رایزنیهای فرهنگی ایران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، مجمع جهانی
تقریب مذاهب اسلامی، مجمع جهانی اهلبیت(ع) و جامعهالمصطفی جهت ترجمه و نشر آثار
صدرالمتألهین در غرب گامهای جدی بردارند.
طی سالهای گذشته مهمترین اثر با عنوان «معرفی اندیشههای فلسفه ایرانی و اسلامی از
زرتشت تا امروز» در پنج مجلد با سر ویراستاری سیدحسین نصر و مهدی امینرضوی به
انگلیسی انتشار یافته است. اهمیت این تحقیق بینظیر آن است که به همراه معرفی
امهات اندیشه هر فیلسوف، بخشی از کتاب او نیز ترجمه و معرفی شده است. جلد چهارم
این کتاب در باره فلسفه اشراقی سهروردی و جلد پنجم راجع به فیلسوفان مکتب شیراز،
مکتب اصفهان و مکتب تهران است. جلد پنجم کتاب پس از تحلیل اوضاع فکری و زمینههای
پیشینی تأسیس فلسفه ملاصدرا، به معرفی فلسفه ملاصدرا میپردازد و سپس فلسفه صدرایی
پس از ملاصدرا تا دوره قاجار را تحلیل میکند.
منبع:
روزنامه همدلی؛ یکشنبه ٢۳
آبان ۱۳۹۵