مکتب حکیمان اصفهان تا حکمای اربعه
تهران
ملااسماعیل
خواجوئی، ملاعبدالله حکیم، محمدتقی الماسی و شاگردش آقامحمد بیدآبادی به ترویج
حکمت اسلامی بهویژه حکمت متعالیه پرداختند و از این طریق حوزه پررونقی در اصفهان
به وجود آوردند که با همت ملاعلی نوری مازندرانی (متوفی1246ق) گسترش یافت و حدود
چهارصد نفر از طالبان فلسفه الهی در مکتب وی تربیت شدند؛ به طوری که تمامی حکمای
قرن سیزدهم در حوزه فلسفی اصفهان و سپس تهران از شاگردان اویند. ملا محمداسماعیل
دربکوشکی اصفهانی، ملاعبدالله زنوزی، آقا سیدرضی لاریجانی، میرزاحسن نوری
فرزند ملاعلی، میرزا محمدحسن چینی و ملا محمدجعفر لاهیجی لنگرودی از جمله پرورشیافتگان
برجسته ملاعلی نوری و نیز از صاحبنظران زمان خود در عرصه حکمت به شمار میآمدند.
حکیم جلوه، آقامحمدرضا قمشهای و آقاعلی مدرس که مهمترین شاگردان این حکما
هستند، به همراه آقا میرزاحسین سبزواری در تهران به تدریس و شرح مباحث فلسفی بهخصوص
حکمت صدرایی پرداختند که به «حکمای اربعه» معروف گردیدند. دانشور اخیر در مکتب حاج
ملاهادی سبزواری اندیشههای خود را شکوفا و توانا ساخته بود. در اواخر قرن سیزدهم
و اوایل قرن چهاردهم، حوزه تهران بر محور وجود این چهار حکیم میگردید.
از میرزاحسین سبزواری که بگذریم، آن سه نفر از جهاتی مشترکند: هر سه اهل منطقه
اصفهان و پرورده حوزه این شهرند و خود از مدرسان حوزه علوم عقلی تهران بوده و در
این شهر وفات یافتهاند؛ شاگردان آن بزرگان نیز مشترک بودهاند. این سه حکیم اهل
معنا، سیر و سلوک، صفای باطن، تهذیب نفس و در زمینه فلسفه و عرفان صاحب کرسی درس
تأثیرگذار در حوزه تهران بودهاند. با رحلت حکیم قمشهای و آقاعلی مدرس، اشاعه
علوم عقلی و نشر فلسفه اسلامی در تهران به درس مرحوم جلوه انحصار یافت.[1]
پرورشیافتگان حکیمان چهارگانه غالباً حلقه اتصال با حکمای معاصرند. علامه حسنزاده
آملی در مراسم صدمین سالگرد حکیم جلوه خاطرنشان ساخت: «تنی چند از اساتید
بزرگوارم به یک واسطه به جناب جلوه منتهی میشوند؛ از آن جمله میرزا ابوالحسن
شعرانی، میرزامهدی الهی قمشهای، میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی، شیخ محمدتقی
آملی، علامه طباطبائی و برادرش سیدمحمد حسن الهی.»[2]
اگرچه حکمای مذکور غالبا شارح آرا و نظریات ملاصدرا بودهاند و هیچ کدام تأملاتی
در افکار او نداشتهاند، اما از میان آنان تنها کسی که باب گفتگوی انتقادی آرای
ملاصدرا را گشود، حکیم جلوه است. او به خود جرأت داد تا برخی آرای ملاصدرایی را
زیر سؤال ببرد.[3]
قله دانش و
اندیشه
نسب جلوه به رفیعالدین طباطبائی ـ حکیم و متکلم عصر صفوی ـ شاگرد شیخ بهایی و
استاد علامه مجلسی میرسد. سلسلهای که به این دانشور نسب میبرند، همگی اهل فضل و
فضیلت بودهاند. جلوه خود به این موضوع اشاره دارد: این سلسله از قدیمالایام اهل
علم و فضل بودهاند؛ چنانچه صاحب «وسائلالشیعه»، شیخ حرّ عاملی، جد اعلای مرا در
زمره مشایخ خود میشمارد و من احوال این گذشتگان را از اقارب میشنیدم.[4]
سیدمحمد طباطبائی (پدر جلوه) که در اشعار خود «مظهر» تخلص میکرد، فاضلی ادیب و
طبیبی ماهر بود که در تدریس کتاب «مجسطی» تبحر داشت. او در اواسط عمر سفیر ایران
در افغانستان شد و در دربار فرمانروایان وقت تقربی به دست آورد؛ آنگاه به
حیدرآباد هند رفت و در آنجا دختر یکی از وزیران را به زنی گرفت.[5] محصول این
پیوند، پسری است که در سال 1238هجری در احمدآباد گجرات هند دیده به جهان گشود و
سید ابوالحسن نامیده شد که بعدها تخلص جلوه را برای خود برگزید و به «جلوه» شهرت
یافت. این کودک هفت سال از عمرش را در هند سپری کرد و تحت تربیت پدر به شکوفایی
رسید، آنگاه همراه او نخست به اصفهان آمد و سپس در زواره که وطن نیاکانش بود،
اقامت گزید و در مکتبخانه این شهر مقدمات ادبیات فارسی و عرب و برخی مبانی شرعی و
اعتقادی را آموخت.
هنگامی که جلوه چهارده ساله بود (1252هجری) پدرش درگذشت. این ضایعه در زندگی وی
آشفتگیها و نگرانیهایی به وجود آورد. جلوه به این ناملایمات اشاره میکند: «من
در ابتدای ورود به زواره هفت ساله بودم و هفت سال بعد از آن، پدر حیات داشت. سپس
او به ناخوشی وبا درگذشت. من چون به مرتبهای نبودم که بتوانم خود را حفظ کنم و
غمخوار و پرستاری نداشتم، آنچه پدر اندوخته بود، تلف شد و کار من به پریشانی کشید،
با این پریشانی شوق تحصیل در من پیدا شد.»
البته تشویق یک مرد عادی که آسیابان بود، جلوه را در نوجوانی از خواب غفلت بیدار کرد:
«بعد از فوت پدر چون غمخواری نداشتم که مرا در سایه تربیت خود درآورد و مربی من
باشد، همه روزه با عدهای از پسرعموها، در سایه درختان زواره کنار جویی که آسیابی
در نزدیکی آن بود، به بازیکردن و غوطه خوردن مشغول بودیم. روزی آسیابان نهانی از
بنیاعمام مرا گفت: پدران تو همه اهل فضل و کمال و در علم و ادب بینظیر بودند؛ تو
چرا پیروی از آنان نمیکنی و در راه کسب دانش گام نمیزنی؟ از این بازیهای جز
خسران نبری! گفتارش در من اثر کرد و از خواب غفلت بیدار و از سستی جهالت هشیارم
کرد، به او گفتم: اکنون چه باید بکنم؟ گفت: باید زواره را ترک گویی و به اصفهان
روی و کربت غربت را تحمل نموده، به تحصیل علم کوشی که سرمایه عزت و سعادت دنیا و
آخرت است. من همان روز عازم اصفهان گردیدم و آنچه یافتم، از اثر گفتار آن آسیابان
یافتم.»[6]
خودآموخته خویش ساخته
جلوه با وجود
آنکه از امکانات اقتصادی و رفاهی بهرهای نداشت، به اصفهان رفت و از آنجا که
اشتیاقی به فراگیری حکمت الهی داشت، برای فراگیری علوم عقلی به محضر اساتید این
عرصه شتافت: «با عدم اسباب و بضاعت، به اصفهان رفتم و در مدرسه معروف کاسهگران
حجره گرفتم و مشغول تحصیل شدم تا آنکه از مقدمات فراغتی حاصل شد. چون فطرتها در
میل به علوم مختلف است، خاطر من به علوم عقلی میل کرد و در تحصیل فنون معقول ـ از
الهی و طبیعی و ریاضی ـ اوقاتی را صرف کردم.»[7]
مرحوم حاج شیخ حسنخان انصاری جابری مینویسد: «حکیم یگانه زمن، مایه شرف ایرانیان
با پدرم (حاج میرزا علی انصاری) بیست سال به حوزه درس مرحومین میرزاحسن حکیم
(معروف به چینی) و ملا عبدالجواد خراسانی معقول را تحصیل و تکمیل[کرد].»[8] از
قرائن برمیآید که جلوه در اصفهان کمتر استاد دیده و با کوشش و همت و استعدادی که
داشته، مدارج علمی را پیموده است، از زندگینامه خودنوشت او هم برمیآید که بیش از
آنچه در برابر استادان و مربیان زانو بر زمین زده باشد، مطالعه کرده است:
«من از تحصیل خود را باز نداشتم و دایم اختلاس وقت برای این کار میکردم تا آنکه
دیدم از استادان حاضر مرا منفعتی حاصل نیست، خود بنفسه مشغول مطالعه و گفتن درس
شدم و آنی نیاسودم و اتفاق چنان افتاد که اکثر طلاب دقیق با من در این کار مراوده
میکردند. این معنا مرا برآن داشت که در این کار کوشش بلیغ کردم و خطی وافر
بردم.»[9]
مرتضی مدرسی چهاردهی نوشته است: «از استادان خود شنیدهام که جلوه کمتر استاد دیده
و اساتید سیدالحکما محدود به یک یا دو نفر در اصفهان بوده است.»[10] میرزامحمدطاهر
تنکابنی ـ شاگرد برجسته جلوه ـ متذکر میگرد: «به تحصیلات علمی سید استاد نزد
میرزاحسن حکیم که از افاضل آن عصر به شمار میرود و نیز نزد میرزاحسن پسر آخوند
ملاعلی نوری بوده است.»[11] استاد شهید مطهری هم این دو نفر را به عنوان استادان
جلوه معرفی میکند.[12]
برخی منابع خاطرنشان نمودهاند جلوه به قصد استفاده از محضر ملاهادی سبزواری به
تهران آمد تا از آنجا به سبزوار برود؛ ولی از این تصمیم منصرف گردید و در تهران
اقامت گزید،[13] اما قرائن و شواهدی، از واقعیت دیگری پرده بر میدارد، یکی از این
مدارک زندگی خودنوشت جلوه است: «مدتی در اصفهان به همین شغل (مطالعه و تدریس)
اشتغال داشتم تا از درنگ اصفهان به جهت شیوع تهیدستی و اصرار در عیبجویی و متعرض
شدن مردمان بدون جهت به یکدیگر و واجبالاطاعه دانستن بعضی، خود را دلتنگ شدم و به
تهران آمدم.»
از این سخن جلوه برمیآید که به دلیل مساعدنبودن شرایط آموزشی و رفاهی در اصفهان و
در تنگنا قرار گرفتن توسط تنگنظران تُنکمایه و برخورداری از استقلال فکری، ماندن
در این دیار را به صلاح ندانسته و جمله مشهور «ما را از مدارسه بیرون رفتیم» از
اوست.[14] و اصولا جلوه قبل از این مهاجرت آنچنان به مطالعه، مباحثه و پژوهش در
آثار قدما و حل مشکلات حکمت اهتمام ورزیده که دیگر نیازی به استاد نداشته تا برای
فراگیری هجرت کند و اگر این حرکات رشکورزانه و مشکلات اجتماعی در اصفهان روی نمیداد،
او هرگز به تهران نمیرفت. سخن استاد سیدجلالالدین آشتیانی هم در مورد جلوه مورد
تأمل است که ادعای مذکور را تکرار میکند و مینویسد: «جلوه برای درک فیلسوف
سبزوار از اصفهان بیرون رفت، ولی در تهران مشغول تدریس شد.»[15]
معمولا فرازها و فرودها، تلخیها و شادکامیها در ذهن آدمی می ماند و به آسانی
فراموش نمیگردد و جلوه که شرح حال خود را در 56 سالگی نوشته، از مدت مهاجرتش به
تهران بیست و یک سال میگذشته است. بنابراین تنگناهای حاکم بر حوزه اصفهان چنان
اثر ژرفی بر روح و روانش میگذارد که آن را فراموش نمیکند و به عنوان ضایعهای
ناگوار به خوانندگان و آیندگان، گوشزد مینماید.
محفل انس
جلوه بعد از
ورود به تهران در مدرسه دارالشفا واقع در روبروی مسجد شاه (امام خمینی فعلی) در
ضلع شمالی بازار تهران و شرق سبزهمیدان، اقامت نمود. او در این مکان دو حجره تو
در تو داشت، اولی محل درس، مباحثه و کتابخانه و دومی محل استراحت و خواب و چون
مدرسه مذکور موقوفهای نداشت و از برخی جنجالها دور بود، آن را برای خود انتخاب
کرد و چهل و یک سال در آن به تدریس حکمت، ریاضی، عرفان و کلام اسلامی مشغول بود و
در این مدت شاگردان متعددی تربیت کرد.[16]
جلوه هنگام تدریس با مطرحکردن مسائل ذوقی و خوشمشربی و بیانی رسا، جذاب و شیرین
حوزه درسی خود را به محفل باحلاوتی تبدیل کرده بود که به دلیل کشش زیاد، کثیری از
طلاب علوم دینی و عدهای از رجال فرهنگی و سیاسی و اقشاری از مردم به محضرش میرسیدند:
«اکثر طلاب از شهرهای مختلف که میل به معقولات دارند، گرد من جمع شدهاند، هر جمعی
به خیالی، برخی محض آموختن اصطلاح، طایفهای به جهت آراستن مجالس و شرذمهای به
جهت صداقت و اعتقاد به عالم تجرد (چون جلوه خلع بدن میکرد) هر کسی از ظن خود شد
یار من/ وز درون من نجست اسرار من.»[17]
سید احمد دیوانبیگی در تذکره خود گفته است: «میرزا ابوالحسن جلوه از حکمای عارف
و مردی صاحب اخلاق حمیده و صفات پسندیده و امروز در تهران برای طالبین علم حکمت
الهی سمت استادی دارد. به خاطر حسن منظر و وسعتمشرب و نیکی اخلاق و طرز محاوره، اکثر
بزرگانی که دارای فضل و کمالند، نمیگذارند ایشان مستمراً مشغول افاده و تدریس
باشد و بیشتر اوقاتشان به مصاحبت، معاشرت، مذاکره و مطالعه میگذرد.»[18]
حاج میرزاعلی واعظ خیابانی از محظر جلوه این گونه یاد میکند: «به مَدرس معظمله
که در مدرسه بود و میگفتند رجال دولت و وجوه اعیان سایر طبقات به محضر وی مشرف میشوند
و صحبتش را مغتنم میشمارند، وارد شدم؛ جمعی از کمّلین حکما و مبرزین علما حاضر و
منتظر بودند. حقیر نیز به حلقه اهل دانش داخل شده، نشستم. در این بین از اندرون
مَدرس، جلوه با شبکلاه بدون عمامه و عبا با کسوت خلوت تشریف آورد و نشست و ابدا
صحبت رسمی و تعارف و احوالپرسی از کسی نکرده، مطلبی از حکمت عنوان فرمود و در
تضاعیف بیانات خود اشعار فارسی شواهد مقالات میآورد.»[19]
ضیاءالحکمای زوارهای مینویسد: «روزی به خدمت مرحوم میرزای جلوه در مدرسه
دارالشفا رسیدم؛ وقتی از افاده و افاضه طالبان علم و حکمت فراغتی مییافت و مجالی
به دست میآمد، مطالبی در حدود درک و فهم به من میگفت و بدین ترتیب همواره دریچهای
از کسب معرفت به رویم گشوده میشد. قبلا شنیده بودم که آن مرحوم با نقل برخی مطالب
شیرین و قضایای ادبی و ذوقی، گاهی پا را از حدود مسائل جدی فلسفی و کلامی فراتر
نهاده و با همنشین خویش از این حیث مواسات و همدمی میگرد، از کسی غیبت نمیکرد و
به تحسین و تقبیح اعمال و اقوال دیگران نمیپرداخت.»[20]
قله حکمت و
معرفت
حوزه درسی جلوه به لحاظ علمی و فکری و احاطه وی بر افکار و اندیشههای حکما و
علمای سلف و تسلط بر منابع فلسفی، عرفانی و کلامی ویژگیهای برجسته و غالبا منحصر
به فردی داشت و به همین دلیل شاگردانی که عمدتا اهل فضل و تقوا بودند، به محضرش میآمدند
تا با کسب فیض از جلوه تحصیل علوم الهی، طبیعی و ریاضی را تکمیل کنند.[21] به
نوشته میرزا غلامحسین افضلالملک: طلاب صبح و عصر در محضر شریف ازدحامی داشتند و
استفاضت میکردند و آن جناب همه وقت به اشاعه علوم و نشر حکمت میپرداخت. الحق
وجود کاملی بودند. این بنده هم در محضر جلوه و هم در محضر درس آقامحمدرضا قمشهای
حاضر بودم. میرزای جلوه به طمأنینه، وقار و حلم، سلوک کرده، بر کلمات قوم خبیر و
بصیر، آگاه و محیط بود و برهان جمیع فلاسفه را به اصل عبارت آنان بیان میکرد.
مجلسآرایی، خلط مبحث و سفسطه در میان نمیآورد، به همین دلیل چهل سال بیشتر در
تهران تدریس کرد و احدی او را تکفیر نکرده، تاریخدانی، مردمداری و سلامت نفس،
ملایمت طبع و حسن سلوک او بیشتر از بقیه [حکما] بود.»[22]
حکیم میرزاطاهر تنکابنی که محضر چندین عالم در علوم عقلی را درک کرده، از جلوه به عنوان
استاد خود اینگونه سخن میگوید: «از اکابر دانشمندان و فلاسفه عصر خود به شمار میرفت،
بلکه در اطلاع و تتبع در اقوال قدمای حکما و مهارت در اکثر فنون حکمت سرآمد اقران
خود بود. حقیر در شعبان 1305بعد از وفات آقامحمدرضا قمشهای در مجمع افادت این
سید بزرگوار شکفتم و از برکات مجلس عالی و میامن (برکات) انفاس قدیسهاش تا آخر
عمرش مشغول استفاده و استفاضه بودم.»[23]
به گفته استاد سیدجلالالدین آشتیانی، میرزاطاهر چنان متوغل در افکار جلوه گردید
که گویی مطلقا میرزا محمدرضا را درک نکرده است و نیز از این حکیم نقل شده که گفته
است: «بعد از فوت مرحوم قمشهای به درس جلوه حاضر شدم، کتاب تهمیدالقواعد ابنترکه
را درس میگفت و تا آن را تصحیح نمیکرد، شروع به درس نمینمود. در طی بحث
دانستیم کتاب مزبور صفحه به صفحه افتادگی داشت یا برخی عبارات کتاب غلط بود و جلوه
آنها را مشخص کرد. این کتاب را قبلا نزد حکیم قمشهای خوانده بودیم؛ معلوم شد عارف
قمشهای با نیروی بیان عرفانی خود این کتاب را درس میگفت و متوجه اغلاط و اسقاط
کتاب نمیشد!»[24]
برخی منابع تأکید نمودهاند جلوه علاقه خاصی به حکمت سینایی داشته و میکوشید تا
دیدگاههای دیگر فلاسفه و عرفا را از منظر این حکمت بنگرد و حتی خواستهاند با
مطرح کردن این موضوع نحوه و روش تدریس او را تخطئه کنند؛ اما از حواشی و نگاشتههای
جلوه بر میآید که او صرفا شفا و ریاضیات درس نمیداده، بلکه حواشی وی بر اسفار،
از تدریس مکرر اسفار ملاصدرا حکایت دارد. عرفان نیز تدریس کرده و حواشیاش بر شرح
فصوص از آن حکایت دارد. اگر کسی بر زاویه نگرش این حکیم اعتراض دارد، نباید اهتمام
علمی، پژوهشهای فلسفی و عرفانی جلوه را زیر سؤال ببرد.[25] معمولا کسانی که حامی
حکمت مشّاء میباشند، کمتر اتفاق میافتد اهل سیر و سلوک عارفانه باشند؛ ولی جلوه
از این قاعده هم مستثنی بود و از طی مراحل عرفانی بازنماند و همه چیز را در اندیشههای
خشک فلسفی خلاصه نکرد و با عارفان این گونه هم صدا گردید:
عقل کالای نفیس است به بازار جهان
ما ز عشق آتش سوزنده به کالا زدهایم
ما ز کشتی بگذشتیم پی شوق وصال
خویش از جان بگذشتیم و به دریا زدهایم[26]
عدهای نیز ادعا کردهاند بعد از شکلگیری حوزه تدریس حکمت و عرفان آقامحمدرضا
قمشهای در تهران، میرزای جلوه خواست با وی معارضه نماید! این افراد افزودهاند
آقا محمدرضا که در عرفان و الهیات به طریق ملاصدرا تبحر داشت، به تدریس حکمت مشّاء
که تخصص جلوه بود، پرداخت و از عهده برآمد و طلاب فاضل آن زمان روش او را در این
باره بر جلوه ترجیح دادند؛ ولی مرحوم جلوه در مقابل و در تعارض با حکیم قمشهای،
به تدریس فصوصالحکم و مفتاحالغیب روی آورد که از عهده برنیامد.[27] گروهی نیز
مدعیاند قمشهای با تدریس آثار بوعلی، بازار جلوه را که در این باره متخصص بود،
شکست و معروف گردید: «جلوه از جلوه افتاد!»[28]
در صورتی که شاگردان فاضل این دو حکیم اولا از چنین منازعهای گزارشی ارائه ندادهاند
و در ثانی توانایی علمی جلوه را بهخصوص در بیان مباحث فلسفه مشّاء ستودهاند و
خاطرنشان ساختهاند: «استادنا الاعظم حکیم فاضل میرزا ابوالحسن متخلص به جلوه، از
حکما و علمای بزرگ این عصر بوده و مخصوصا در طریقه حکمت مشّاء، حل مسائل غامضه کتب
شیخالرئیس تبحر و تسلط کامل داشته و در فنون ریاضی نیز ماهر و استاد بود.» یحیی
دولتآبادی که به خدمت جلوه رسیده و از دروس او بهره برده، متذکر میگردد: «جلوه
حکمت مشاء و آثار ملاصدرا را تدریس میکند... تشخیص مقام دانشمندی استاد معظم از وظیفه
من خارج است، احاطهاش بر کلمات قوم بیش از دقتهای فلسفی و شخصی است.»[30]
وانگهی جلوه با مرحوم قمشهای روابطی نیکو داشته و این دو عالم در نهایت تفاهم با
یکدیگر میزیستهاند و حالات معنوی و عرفانی هر کدام اجازه نمیدهد در برابر هم
اظهار وجود کنند و تشخص و تبحر خود را در مقابل هم مطرح سازند. رحلت مرحوم قمشهای
با فوت مفتی شهر مرحوم آیتالله حاج ملاعلی کنی مصادف بود، در حالیکه کثیری از
قشرهای مردم و علما در تشییع جنازه آن فقیه حضور داشتند، در تشییع جنازه عارف قمشهای
چند نفر حضور پیدا کردند که یکی از آنان حکیم جلوه بود. او کوشید این مراسم با عزت
و احترام برگزار گردد و این در حالی بود که حکیم قمشهای در اوخر عمر دچار
تنگناهایی بوده و مورد تکفیر واقع شده بود![31]
موضع انتقادی در برابر ملاصدرا
حکیم جلوه که به دقت نظر معروف بود، هر گونه اثری را قبل از تدریس، مأخذشناسی میکرد
و منابعش را مشخص میساخت. وی که با حکمت صدرایی مأنوس بود، حاشیهای بر اسفار
ملاصدرا نوشت و در آن افزون بر روشن کردن ابهامات متن و به دست دادن توضیحات لازم،
منابع اصلی اظهارات صدرا را معرفی کرد. البته جلوه ضمن موضعگیری انتقادی در قبال
فلسفه صدرایی، در مواردی از رأی وی در برابر مخالفان دفاع کرده و نظریه او را
ترجیح داده است. هنگام نگارش حواشی اسفار هم برای مؤلف این اثر احترام قائل بوده و
از ملاصدرا به بزرگی یاد کرده است. با این وصف برخی ادعا کردهاند جلوه در برابر
ملاصدرا به معارضه برخاسته و در کتابی به نام «سرقات الصدرا» که در کتابخانه مجلس
شورای اسلامی موجود است، آنچه صدرا از دیگران گرفته استخراج و بازیابی کرده است،
حال آنکه نشانی از چنین اثری نمیباشد و اینکه جلوه کوشید مصادر و مأخذ اسفار را
نشان دهد و کدام مطلب این کتاب از ملاصدرا و چه مطلبی از او نمیباشد، یک تلاش
علمی ستودنی است و ذرهای از شأن و منزل این حکیم عصر صفوی نمیکاهد و هیچ مدرکی
در دسترس نمیباشد که نشان دهد حکیم جلوه در صدد تخطئه ملاصدرا بوده است. اگر کسی
روش تحقیق مزبور را نمیپسندد، دلیل نمیشود که مقام علمی جلوه، روش تدریس و حتی
شخصیت او را تقبیح نماید.
استاد سیدجلالالدین آشتیانی که ارادت خاصی به صدرالمتألهین دارد، نمیتواند
انتقاداتی را که جلوه بر آثار وی نموده، تحمل کند و لذا در مقدمههایی که بر آثار
این حکیم و دیگر حکما نوشته، ضمن تمجید از ملاصدرا، جلوه را مورد حمله قرار داده
است: «مرحوم جلوه گاهی در مجلس درسش مأخذ اقوال آخوند را نشان میداده است. جلوه
به طور سطحی کلمات شیخ را تقریر مینمود، ولی در فلسفه آخوند تخصصی نداشته است و
در عرفانیات که یکی از ابزارهای فهم کلمات صدراست، به طور کلی راجل است.[33] جلوه
در فهم مشکلات مباحث عرفانی و حکمت ذوقی و حکمت متعالیه سبک ملاصدرا را عاجز بود و
با اینکه زحمت میکشید، در فهم اسفار و کتب عرفانی کاری از پیش نبرد.»[34] در واقع
آشتیانی درصدد است جلوه را فردی نشان دهد که چون قادر نبوده اندیشههای صدرایی را
درک کند وی را نقد نموده است.
دکتر حائری یزدی هم اقدام جلوه را بداندیشی نسبت به آثار صدرا دانسته است.[35]
غلامحسین رضانژاد هم جلوه را در زمره حکما نمیداند؛[36] ولی آقای حسن رضازاده که
خود آثار جلوه را تصحیح کرده و طبعا به دقت آنها را خوانده است، مینویسد: «حواشی
جلوه بر اسفار در پی توضیح مراد مؤلف و روشن کردن مقصود صدرا بوده است، نه نقد
آنها و نیز چنین برمیآید که ادعای بیتسلطی جلوه بر اسفار و حکمت صدرایی سخن
درستی نمیباشد و از نوشتههای جلوه خصومت با صدرا به دست نمیآید.»[37]
با این وصف آنان که به جلوه تاختهاند، سخنانی بیپایه، مغایر واقع و غیرمستند بر
زبان راندهاند. چرا باید مخالفت جلوه را با صدرا ناشی از بدخواهی، حسادت و کممایگی
علمی او بدانیم و نقد اندیشه را تبدیل به مذمت فرد نماییم؟ به علاوه رفع اتهام از
شخصی نباید به توهین به دیگری تبدیل شود و کسانی که میخواهند به سبب ارادت شدید
به ملاصدرا، از او دفاع کنند خوب است خردمندانه و با ارائه دلایل و براهین استوار
ادعاهای جلوه را پاسخ گویند؛ واقعیتی که بعدها همین افراد پذیرفتهاند.[38]
آثار علمی
از آنجا که تألیف (فراهمآوری مطالب) در دیدگاه جلوه، ارزشی نداشته و از سوی دیگر
آفرینش اثر جدید با خلاقیت و ابتکارهای علمی در حد حکمای سلف چون ابوعلی سینا و
خواجه نصیر و مانند آنها را در حد خویش نمیدیده به حاشیهنویسی، تعلیقهنگاری و
تصحیح آثار بزرگان اکتفا کرده است. البته از جلوه نمیتوان انتظار داشت مانند
ملاصدرا و نوابغ دیگر صاحب سبک باشد و تحقیقات عالی بدیعی ارائه دهد، اما همین
حواشی بر اسفار و شفا نشانه توان علمی، احاطه و تبحر او بر معارف عقلی و فلسفی میباشد.
او در این نگاشتهها درباره حرکت جوهری، اتحاد عاقل به معقول، کلی طبیعی، ربط حادث
به قدیم، جسم تعلیقی، وحدت وجود و حقیقت آن، صور نوعیه، چگونگی انتزاع مفهوم واحد
از حقایق متباینه، اظهارنظر کرده و دیدگاههای جالب و تأملبرانگیزی را مطرح کرده
است و در این مقولهها هر جا بین حکمت متعالیه و حکمت مشاء اختلاف است، از نظرات ابوعلی
سینا جانبداری میکند و این دیدگاه به دلیل تخصص او در فلسفه سینایی میباشد و نمیتوان
جلوه را مورد اتهام قرار داد و منزلت این حکیم را کاهش داد؛ چنانکه یکی از
دانشوران معاصر نوشته است: «ما در حواشی و تعلیقاتی که جلوه بر کتب فلسفی نوشته،
سیر نمودیم و برای نمونه یک تحقیق علمی که بتوان او را صاحب و راسخ در این مسائل
دانست، از آن مرحوم ندیدیم.»[39]
شاگردان شایسته
و پرآوازه
اگرچه جلوه در
تصنیف کتب توفیق زیادی به دست نیاورد، ولی در تألیف و بهوجود آوردن کتب تکوینی
موفق بود، چرا که اخلاص، صفای نفس و حسن سلوک آن بزرگوار و کرسی تدریس با برکتش
دست به دست هم دادند و شاگردانی را تربیت نمود که هر کدام در حد خویش در آسمان
حکمت و معرفت ستارهای فروزان است؛ بزرگانی که موفق شدند به برکت حوزه معتدل و
توأم با وسعت نظر جلوه، جویبارهای حکمت را در عراق، قم و دیگر مناطق جاری سازند و
خود شاگردان درخشان و تأثیرگذاری تربیت کنند. میرزا محمدباقر اصطهباناتی که سالها
نزد جلوه به فراگیری معقول اشتغال داشت، به عراق کوچید و در نجف اشرف علوم عقلی را
رواج داد و این قلمرو را از حالت نقلی صرف، بیرون آورده در حوزه حکمت او که در
جوار بارگاه امیر مؤمنان(ع) تأسیس نمود، تدریس علوم عقلی رونق گرفت و کسانی چون
سیدحسین بادکوبهای، میرزامهدی آشتیانی و آقامیرزااحمد آشتیانی که از محضر او
استفاده کرده بودند، این برنامه را پی گرفتند. در محضر اصطهباناتی، میرزامحمدحسین
غروی اصفهانی (معروف به کمپانی) به فراگیری علوم عقلی همت گماشت و در حوزه درسی
شاگرد دیگر جلوه (سیدحسین بادکوبهای)، علامه طباطبایی تربیت یافت.[40] اصطهباناتی
به موازات جامعیت علمی و فکری، روحیه ظلمستیزی هم داشت و در جریان انقلاب مشروطه
در خط مقدم مبارزه با استبداد در منطقه فارس قرار گرفت و سرانجام به شهادت
رسید.[41]
آقا میرزا علیاکبر حکمی یزدی که خوشهچین خرمن حکمت جلوه بود، در قم به تدریس
معارف فلسفی و عرفانی پرداخت. جمعی از مراجع تقلید وقت ازجمله آیات محترم: سید
محمدتقی خوانساری، سیداحمد خوانساری و نیز امام خمینی(ره) محضرش را درک کردهاند.
شاگرد دیگرش سیدابوالحسن رفیعی قزوینی این برنامه را در قم پی گرفت که امام
خمینی(ره) منظومه سبزواری را از او آموخت و در درس اسفارش شرکت کرد. آیتالله
میرزامحمدعلی شاهآبادی ـ عارف مبارز و شاگرد برگزیده حکیم جلوه ـ بعد از آنکه به
تحصن 15ماهه خود در مقابله با رژیم رضاخان خاتمه داد، در سال 1347ق راهی قم شد و
در این دیار به تدریس حکمت و عرفان روی آورد. امام خمینی(ره) به مدت هفت سال آثاری
چون مفاتیحالغیب، منازلالسایرین، شرح مصباحالانس و شرح فصوص القیصری را نزد
ایشان خواند و تحت تأثیر شخصیت وی قرار گرفت و ارادت خود را در کتب عرفانی خود به
وی بروز داده است.[42]
آیات محترم سیدعلی نجفآبادی، یوسف اردبیلی، شیخ عبدالنبی نوری و حاج ملامحمد آملی
که حکمت را نزد جلوه آموختند، ضمن فعالیتهای علمی در علوم معقول و منقول، در
میدانهای سیاسی و اجتماعی هم فعال و موفق بودند.
سلوک اخلاقی، معنوی و اجتماعی
تمام شرح حال نگاران و شاگردان جلوه هنگام معرفی این حکیم از زهد، پارسایی،
پرهیزگاری و کمالات صوری و معنویاش سخن گفتهاند و افزودهاند: به دلیل همین خصال
ملکوتیاش مردم به او ارادت میورزیدند و هر کس محضرش را درک میکرد، ارادتش را
دیگر ترک نمیگفت و در تکریم این شخصیت میکوشید. این نویسندگان از همت عالی و طبع
متعالی، قناعت و استغنای طبع جلوه سخن گفتهاند و افزودهاند با وجود اینکه
کارگزاران رژیم قاجار و شخصیتهای بانفوذ با او ارتباط داشتند، ولی ذرهای از آنان
تقاضایی نداشت و حتی رجال را برای رعایت عدالت، انصاف و دست برداشتن از ستم و
ناروایی، با کمال شجاعت، تذکر و هشدار میداد.[43] جلوه میگوید: «این مدت قناعت
را پیشه خود کردم و از من تقاضایی تحریراً و تقدیراً به ظهور نرسید و بدون دعوت
اگرچه به خانه دوستان بود، نرفتم.» میرزا یحیی دولتآبادی مینویسد: «جلوه در
انظار خط احترام شایان تقدس دارد. شخصی مهربان، خوشمحاوره و نغزگوست.»[44]
عبدالله مستوفی هم میگوید: «جلوه جایی نمیرفت و با مردم مراوده نمیکرد، زندگی
او بسیار نظیف و تمیز و آقامنش بود و همه به او احترام میگذاشتند.»[45]
سجایای اخلاقی جلوه چنان قداستی به او اعطا کرد که در آن روزگار که بازار تکفیر
حکما رونق داشت و بسیاری از دانایان و اهل فضل گرفتار این رویه گردیدند، جرأت
نداشتند درباره جلوه دستگیرهای درست کنند و او را مورد مذمت قرار دهند. جلوه به
گونهای در بیان و اظهار رأی خود متانت داشت که نزد فقها و علمای بزرگ منقول فوقالعاده
مورد تکریم قرار میگرفت و حتی مدرسان فقه و اصول که با حکمت و عرفان نظر مساعدی
نداشتند، شاگردان خود را اجازه میدادند به درس جلوه بروند و به همین دلیل شاگردان
فقهایی چون میرزامحمدحسن آشتیانی و میرزاابراهیم کلانتر با شاگردان وی مشترک
بودند و اصولا جلوه برای تلطیف فضای فکری و علمی تهران و ایجاد مفاهمه با دیگر
علما، خصوص دانشوران عرصه علوم فقهی اهتمام فوقالعادهای از خود نشان میداد؛[46]
اما از سوی دیگر او از ستم قاجارها رنج میبرد و شاه و اعوان و انصارش را در قالب
بیاناتی توأم با طنز و مطایبه مورد انتقاد قرار میداد.
زمانی که در بستر بیماری افتاد، ناصرالدین شاه به دیدنش آمد و چون جلوه به حکم
ضرورت شیشهای شربت از داروهای گیاهی کنار خود نهاده بود، شاه به مطایبه گفت:
«گویا اهل مشروبات و نوشابههای سکرآور هم هستید»، جلوه گفت: «این نوشیدنی شاه با
اهل دل است و آنها که شما میخورید، به اهل گِل اختصاص دارد.» سپس به شاه گفت:
«روزی در معابر دیدم نظامیان جلوی مردم را میگیرند و پی در پی فرمان میدهند:
بروید و دور شوید! به یکی از آنان گفتم: این سرزمین مرز و بوم مردم است، به کجا
بروند و چرا از شاه دور شوند؟ جواب دادند: شاه دارد میآید. من به آن نظامی گفتم:
فرمانروا باید کسی باشد که به مردم بگویید بیایید و نزدیک شوید، شاه چه میکند که
مردم باید دور شوند؟!»[47]
حاج سیاح محلاتی که به دیدار جلوه نایل گردیده، از نفرت و ناراحتی جلوه درباره
کارنامه قاجاریه نکاتی را به میان آورده و این شخصیت را چنین وصف کرده است: «در
مقام انصاف او را بالاتر از آنچه شنیده بودم، دیدم. با آن فضل و جلالت قدر و حسن
اخلاق و خوش محضری، او را هیچ ادعایی نبود. تأسف دارم از اینکه مثل آقای جلوه در
ایران و در پایتخت هست و دولت و ملت از وجود او استفاده نمیکنند؛ زیرا او محض
اینکه در الهیات و تصنیفات قدما متبحر است، کمال خود را مثل سایرین مقدمه مال و
جلال نگردانیده و واقعا اخلاقش درس عبرت است. واقعا هر قدر انسان بیشتر در خلوت و
جلوت در خدمت آقای جلوه به سر میبرد، مجذوبتر میشود و عمر همان است که در خدمت
او بگذرد، با وجود آنکه 65 سال دارد، زندهدل، پاک، کامل، نکتهگو و نکتهسنج و از
ظاهرسازی مبرّاست.»[48]
میرزا ابراهیم حکیمی زنجانی ـ مدرس ریاضیات و نجوم و هیئت و شاگرد جلوه ـ در
معرفی استادش مینویسد: «پیوسته به نیمهشب برخاستی و دوگانه به درگاه یگانه
گذاشتی و تا فجر برآمد، به حجره اندرون به ورزش تن گذراندی. آنگاه نماز صبح کردی و
از پی نوافل و تعقیبات، دو تخم مرغ میل فرمودی پخته به آب یا نانی اندک و از پی
چای به تدریس نشستی تا دو ساعت مانده به ظهر و به حجره اندرون لیمو و شربت میداشتی
و گاه میشدی که ناصرالدین شاه به دیدن او میآمدی و به او میفرمودی که: مرا حالی
نیست و او برمیگشتی.»[49]
مرحوم سیداحمد ادیب پیشاوری حکایت کرده است: سیدجمالالدین اسدآبادی به تهران آمد
و در منزل حاج امینالضرب وارد شد؛ جلوه به دیدارش رفت، سیدجمال درباره اتحاد
مسلمانان و لزوم مبارزه با استبداد و استعمار خطابه مهیجی ایراد کرد، جلوه در تمام
مدت مجلس خاموش بود، بعد از پایان سخنرانی سیدجمال برخاست و بیرون رفت، حاضران علت
را پرسیدند، گفت: میروم برای خود کفنی تهیه کنم تا برای جهاد مهیا شوم.»[50] سیداسدالله
خرقانی ـ روحانی مشروطهخواه که به نبرد با تجددخواهی وارداتی پرداخت ـ از
شاگردان جلوه است. او رابطهای نزدیک با استاد خود داشت و جلوه او را برای گفتگو
با سیدجمالالدین اسدآبادی درباره مسائل سیاسی و اجتماعی نزد وی در حرم حضرت
عبدالعظیم(ع) فرستاد.[51]
سرانجام حکیم جلوه در جمعه ششم ذیقعده 1314ق درگذشت و پیکرش در جوار بارگاه شیخ
صدوق، ابن بابویه، دفن گردید؛ بنایی بر مرقدش ساختهاند و جمعی از شاگردانش از
جمله میرزا محمدطاهر تنکابنی و حاج ملا احمد آملی در جوارش دفن گردیدهاند.
-----------------------
پینوشتها
1ـ افضلالتواریخ، میرزاغلامحسین افضلالملک، ص107، تاریخ حکما و عرفای متأخرین
صدرالمتألهین، منوچهر صدوقیسها، ص40، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص609.
2ـ گلشن جلوه، به اهتمام نگارنده، ص14ـ 15.
3ـ تاریخ فلاسفه اسلام، مرتضی مدرسی چهاردهی، ص36
4ـ نامه دانشوران ناصری، جزء سوم، ص31.
5 ـ دیدار با ابرار، ج35، پژوهشکده باقرالعلوم، ص68 ـ 69. به نقل از مأخذ قبل، ج1،
ص523.
6ـ تذکره مدینةالادب، عبرت نائینی، ج1، ص521.
7ـ نامه دانشوران ناصری، ج1، ص524.
8 ـ بدایع و نوادر، میرزاحسن انصاری جابری، ص30.
9ـ نامه دانشوران ناصری، ج1، ص522.
10ـ تاریخ فلاسفه اسلام، مرتضی مدرسی چهاردهی، ص33.
11ـ مجله آینده، ش21، ص655.
12ـ خدمات متقابل ایران و اسلام، شهید مطهری، ص609.
13ـ همان، ص609.
14ـ شهر تاریخی اردستان، سید احسانالله هاشمی اردستانی، سالنامه نور دانش، 1334ش،
ص195.
15ـ مقدمه رسایل حکیم سبزواری، سیدجلالالدین آشتیانی، ص104.
16ـ شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج1، ص41، تاریخ اردستان، سیدابوالقاسم رفیعی
مهرآبادی، به اهتمام استاد مرتضی شفیعی اردستانی، ج1، ص330.
17ـ دیدار با ابرار، ج 35، ص83.
18ـ حدیقهالشعراء، سیداحمد دیوان بیگی شیرازی، ج1، ص375.
19ـ علمای معاصر، ملاعلی واعظ خیابانی، به کوشش عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ص515.
20ـ مجله گوهر، مهر 1356، ص520.
21ـ نامه دانشوران ناصری، ج1، ص521.
22ـ افضلالتواریخ، ص106ـ 107.
23ـ مجله آینده، سال21 (1306)، ص655.
24ـ به یاد استاد سیدکاظم عصار، سیدجلالالدین آشتیانی، مجله کلک، ش89ـ 93، ص158.
25ـ مجموعه آثار
جلوه، مقدمه حسن رضازاده، ج1، ص48ـ 47.
26ـ گلشن جلوه، مقاله عالمی نامدار(حسن رمضانی)، ص142.
27ـ الشواهد الربوبیه، مقدمه سیدجلالالدین آشتیانی، ص68.
28ـ خدمات متقابل اسلام و ایران، ص607.
29ـ زندگینامه برخی از حکما، عرفا و متکلمان، محمدطاهر الطبرسی، مندرج در کتاب
نخبگان علم و عمل، سیدمصطفی محقق داماد، ص104.
30ـ حیات یحیی، ج1، ص112ـ 113.
31ـ نخبگان علم و عمل، ص364، نامه فرهنگستان علوم، ش7ـ 26، سال چهارم، ص68.
32ـ مجموعه آثار جلوه، ج1، مقدمه مصحح، ص47، ملاصدرا و معضل انتحال: بازسنجی
دفاعیهها، سیدحسن اسلامی، آینه پژوهش، ش131، آذر و دی1390، ص24ـ 23.
33ـ شواهدالربوبیه، مقدمه مصحح، ص68ـ 67.
34ـ رسایل فلسفی ملاصدرا، مقدمه آشتیانی، ص8 و9.
35ـ کاوشهای عقل نظری، مهدی حائری، ص32.
36ـ حکیم سبزواری، زندگی آثار و فلسفه، غلامحسین رضانژاد، ص32.
37ـ مجموعه آثار جلوه، مقدمه مصحح، ج1، ص47.
38ـ مجله آینه پژوهش، ش131، ص26ـ 24.
39ـ گلشن جلوه، ص143ـ 142.
40ـ منتخب معجمالحکما، ص53، نخبگان علم و عمل، ص215.
41ـ شهید رابع، محمدجواد اسلامی، ص107 و 119
42ـ دائرهالمعارف تشیع، ج 7، ص266، گلشن ابرار، ج2، ص603. گلشن جلوه، ص264.
43ـ نامه دانشوران ناصری، طبع دارالفکر قم، ج3، ص35ـ 31.
44ـ حیات یحیی، ج2، ص113ـ 112.
45ـ شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی، ج1، ص251.
46ـ افضلالتواریخ، ص106، همان مأخذ، ج اول، ص532، بهار و ادب فارسی، ج 2، ص11.
47ـ سخنرانی علامه حسنزاده آملی در مراسم یکصدمین سالگرد رحلت جلوه، اردیبهشت
1373، زواره
48ـ خاطرات حاج سیاح، ص68، 70، 83 و 285.
49ـ تاریخ حکما و عرفای متأخرین صدرالمتألهین، منوچهر صدوقیسها، ص162.
50ـ سیدجمالالدین اسدآبادی بنیانگذار نهضت احیاء تفکر دینی، محمدجواد صاحبی،
ص195.
51ـ سیداسدالله خرقانی، رسول جعفریان، ص11 و 21؛ گلشن جلوه، ص290 ـ 291.
منبع: روزنامه اطلاعات؛ چهارشنبه ۲٤ آذر ۱۳۹۵