"مثنوی معنوی از دیدگاه اخلاق پزشکی"
دکتر جواد وهابزاده
۱۳۹۵/۰۷/۰۸
(نظری بر
نخستین داستان دفتر اول مثنوی با تکیه بر تفسیر دکتر زرینکوب)
دکتر جواد وهابزاده - عضو هیأت علمی دانشکدههای علوم
پزشکی اردبیل
می باش عیسوی هش
اما نه طبیب
آدمی کش
می باش فقیه
طاعت اندوز
اما نه فقیه
حیلت آموز
مقدمه
داستان «شاه و
کنیزک» جلالالدین محمد بلخی در بین تمام داستانهای دفترهای ششگانه مثنوی شریف
از ویژگیهای ممتاز عرفانی، اخلاقی، روان شناسی، فلسفی و علمی برخوردار است و
لذا این داستان 211 بیتی، فضل تقدم بر همه داستانها را به خود اختصاص داده و
بعد از «نینامه» در صدر دفتر اول قرار گرفته است.
پرداختن به
ابعاد این داستان، مستلزم مقاله مفصلی است و در این نوشته بعد از آوردن خلاصه
داستان و اشاره به مأخذ آن، تنها نگاهی گذرا خواهیم داشت به تفسیر عرفانی و رمزی
این داستان از زنده یاد استاد دکتر عبدالحسین زرینکوب و ابهام موجود در این تفسیر
و سپس به نقد داستان از منظر اخلاق پزشکی خواهیم پرداخت.
پیشاپیش اذعان
میکند که نقد اثر مولانا و نیز نقد اثر استادی چون دکتر زرینکوب به مصداق این
بیت سعدی که میفرماید.:
نه در هر سخن
بحث کردن رواست
خطای بزرگان
گرفتن خطاست
شاید جایز
نباشد، اما با توجه به سخن خود مولانا که گوشزد میکند.:
آن که گوید
جمله حق است، احمقی است
و آن که گوید
جمله باطل، او شقی است
این مقاله
نوشته میشود و بدیهی است که بنا بر همین فرموده اخیر مولانا، هیچگونه ادعا و
اصراری هم بر محق بودن نگارنده این سطور در بین نیست و در واقع نظری است و گذری.
خلاصه
داستان
پادشاهی به عزم
شکار به همراه خدمتکارانش به خارج از شهر میرود. در میانه راه کنیزکی زیباروی
را میبیند و بر او دل میبندد و با صرف مال گزاف، بر او دست مییابد. بعد از
اندکزمانی کنیزک بیمار میشود و شاه برای درمان او پزشکان را به دربار خویش
دعوت میکند. پزشکان از روی غرور و خودبینی، مشیت الهی را نادیده میگیرند و با
ادعای این که هر کدام «طبیب عیسوی هش» هستند و به آسانی کنیزک را بهبودی خواهند
بخشید، به مداوای او میپردازند. ولی تلاش آنها راه به جایی نمیبرد و داروهای
تجویزی آنها برعکس عمل کرده و حال کنیزک روز به روز بدتر میشود.
شاه که از
پزشکان نومید میشود، ناچار به درگاه خدا روی میآورد و در حین دعا و التماس به
خواب میرود. در رویا پیری به او مژده میدهد که فردا طبیبی حاذق پیش تو خواهد
آمد. فردا روز، شاه از طبیب موعود استقبال میکند و او را بر بالین کنیزک میبرد.
طبیب سبب شناس هوشمند به کیاست در مییابد که عوامل جسمانی، علت بیماری کنیزک
نیستند و سبب رنجوری او عشق مرد زرگری است مقیم سمرقند. شاه به سفارش طبیب غیبی
زرگر را به دربار میآورد و بنا به دستور طبیب کنیزک را به مدت ششماه در اختیار
زرگر قرار میدهد و بدین ترتیب کنیزک سلامتی خود را باز مییابد.
در این هنگام
طبیب شربتی کشنده میسازد و با خوراندن تدریجی آن به زرگر، زیبایی و جذابیت او
را از بین میبرد تا بدان حد که از چشم کنیزک میافتد و در نهایت جان خود را نیز
از دست میدهد و بدین سان پادشاه با از میان رفتن رقیب و مانع، به مقصود خود
نایل میشود.
مآخذ
و منابع داستان
بهرهگیری از
روشهای روانشناسی و روانکاوی در تشخیص و درمان بیماریهای جسمی ناشی از علل
عاطفی و روانی، در ادبیات پزشکی زبان فارسی پیشنه بسیار قدیمی دارد و در همه
این روشها با پیبردن به رابطه عشقی عاشق خسته و فراهم ساختن وصال او با معشوق
محبوب، رنجوری جسمانی عاشق برطرف میشود. موارد مشابه «شاه و کنیزک» را قبل
از مولوی، اطبای چندی به صورت موردهای مستند و واقعی در کتابهای خود شرح دادهاند.
از جمله علیابن ربن طبری، طبیب اهل مازندران در کتاب فردوسالحکمه تألیف
235هـ.ق و ابو محمد دینوری (متوفای
276هـ.ق) در کتاب عیون الاخبار.
در بعضی منابع
این نوع فراست به حارث بن کلده ثقفی طبیب عرب، همعصر حضرت محمد(ص) نسبت داده شده
است و نظامی عروضی در کتاب چهار مقاله تألیف 551 هـ.ق اینگونه معالجه را به ابن
سینا (متوفای 428هـ.ق)
پزشک نامدار ایرانی نسبت میدهد که یکی از خویشان قابوس وشمگیر را که با مرض عشق
گرفتار شده بود، به همین روش معالجه میکند.
سید اسماعیل
جرجانی، طبیب مشهور دیگر ایرانی نیز در کتاب ذخیره خوارزمشاهی تألیف (504 هـ.ق)
این نوع درمان را به ابنسینا نسبت داده است. به احتمال قوی، ماخذ مولانا همین
روایتهای چهار مقاله نظامی عروضی و فردوس الحکمه طبری است، با این تفاوتها
که.:
اولاً در مثنوی،
عاشق، خود پادشاه است ولی در فردوس الحکمه و چهار مقاله یکی از خویشان پادشاه
ثانیاً در مثنوی، معشوق، کنیزکی است که پادشاه او را میخرد، ولی در فردوس
الحکمه، زنپدر (زنبابا)ی عاشق و در چهار مقاله، خواهرزاده قابوس است و در واقع
عاشق و معشوق پسرخاله و دخترخاله هستند.
ثالثاً در
مثنوی، معشوق یعنی کنیزک خود عاشق زرگر سمرقندی است و طبیب این دو را برای هم
ترویج میکند و این مطلب در فردوس الحکمه و چهارمقاله وجود ندارد.
رابعاً در
مثنوی طبیب با دادن شربت، زرگر یعنی معشوق را از بین میبرد تا پادشاه فارغ از
رقیب گردد، در حالی که در روایات دیگر، وصال عاشق و معشوق بدون قتل شخص ثالث
(توسط طبیب) میسر میشود.
چنین به نظر میرسد
که مولوی قسمت اخیر داستان خود یعنی از بین بردن زرگر سمرقندی توسط طبیب را از
مضمون حکایتی که نظامی گنجوی، بزرگترین شاعر داستان سرا، در اقبالنامه از عشق
ارشمیدس به کنیزک چینی و تدبیر ارسطو در رهایی وی از عشق آن کنیزک آورده، اقتباس
کرده باشد. با این تفاوت که ارسطو با دادن جامی تلخ، آن کنیزک را برای مدتی لاغر
و زشت روی میکند تا از چشم ارشمیدس بیفتد، اما بعد از مدتی کنیزک، زیبایی و
سلامتی خود را باز مییابد و ارشمیدس دوباره دست از درس و مدرسه میشوید و در
عیش و ناز و نوش با ترک چینی را میگشاید.:
بنفشه دگر بار
شد مشک پوش
سر نرگس آمد ز
مستی به جوش
گل روی آن ترکی
چینی شکفت
شمال آمد و راه
میخانه رفت
دل ارشمیدس
درآمد به کار
چو مرغ پرنده
بر شاخسار
ز تعلیم دانا
فرو بست گوش
در عیش بگشاد
بر ناز و نوش
این داستان را
شیخ عطار (540 ـ 618 هـ.ق) نیز بدون ذکر نام ارشمیدس و ارسطو، اما از شاگرد و
استادی گمنام در مصیبتنامه با شور و حال و سوز و گدازی خاص، به نظم درآورده
است. اما او هم مثل نظامی اشارهای به «طبیب آدمی کش» نکرده است.
تفسیر
عرفانی و رمزی داستان از نگاه دکتر زرینکوب
شارحان و
مفسران، تفسیرهای متعدد و مختلفی بر این داستان معروف مثنوی نوشتهاند که چون
حتی اشارهای کوتاه به همه آنها در این مقال مقدور نیست، تنها به خلاصه تفسیری
که دکتر زرینکوب در صفحات 12 و 13 کتاب با کاروان اندیشه آورده، بسنده میکنیم.
به عقیده مرحوم
استاد زرینکوب، این داستان که مولانا آن را نقد حال ما میخواند، باید چیزی هم
از «نقد حال خود مولانا» داشته باشد. او میگوید که این داستان رمزی، در واقع
حکایت حال روح انسان «بهطور اعم» و حال خود مولانا «بهطور اخص» است.
به عقیده این
مفسر، در این داستان، کنیزک رمزی از روح عارف «بهطور اعم» و روح مولانا «بهطور
اخص» است که مقدر شده تا با پادشاه که به دستاویز قدرت بلامنازع خویش مظهر خدا
شناخته میشود، اتحاد یابد. اما عشق ناروای زرگر که میتواند رمزی از زرق و برق
دنیوی «بهطور اعم» و علم رسمی و ظاهری مولانا «بهطور اخص» باشد، مانع این اتحاد
میشود.
اما طبیب غیبی
که مظهر و رمزی از پیر و مرشد روحانی صوفیه «بهطور اعم» و شمس تبریزی «بهطور
اخص» است، با برداشتن مانع و رادع اتحاد مورد نظر را فراهم میسازد. شاید این
تفسیر عرفانی، یکی از بهترین تفسیرهایی باشد که درباره این داستان نوشته شده
است. اما ابهامی که در این تفسیر وجود دارد این است که اگر پادشاه رمز و مظهر
خداست، پس پابرهنه به مسجد دویدن، لابه و زاری و اعتراف به غلط او در مسجد را چگونه
میتوان توجیه کرد؟
نقد
داستان از دیدگاه اخلاق پزشکی
در این داستان
نکات بسیار ظریفی از نظر اخلاق پزشکی بهچشم میخورد. اولین نکته، موضوع رازداری
پزشکی است. طبیب از پادشاه میخواهد که هیچکس در اتاق بیمار حضور نداشته باشد
تا کنیزک بدون دغدغه خاطر، راز دلش را بر او افشا کند.:
گفت ای شه
خلوتی کن خانه را
دور کن هم خویش
و هم بیگانه را
کس ندارد گوش
در دهلیزها
تا بپرسم زین
کنیزک چیزها
خانه خالی ماند
و یک دیار، نی
جز طبیب و جز
همان بیمار، نی
نکته دوم ارزش
و اهمیتی است که طبیب برای بیمار و شخصیت او قائل است و با حوصله و صرف وقت زیاد
به حرفهای بیمار گوش میسپارد تا بالاخره به تشخیص بیماری نایل میشود.:
زان کنیزک بر
طریق داستان
باز میپرسد
حال دوستان
با حکیم او قصهها
میگفت فاش
از مقام و
خواجگان و شهر تاش
سوی قصه گفتنش
میداشت گوش
سوی نبض و جستنش
میداشت هوش
نکته سوم،
موضوع غرور بهعلم خود و عدم توکل طبیبان بر خداوند متعال است که از نظر اخلاق
پزشکی بسیار نکوهیده است و در واقع این غرور است که موجب شکست پزشکان در معالجه
کنیزک میشود.:
شه طبیبان جمع
کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو
در دست شماست
جمله گفتندش که
جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و
انبازی کنیم
هر یکی از ما
مسیح عالمیست
هر الم را در
کف ما مرهمیست
«گر خدا خواهد» نگفتند از بطر
پس خدا
بنمودشان عجز بشر
آن کنیزک از
مرض چون موی شد
چشم شه از اشک
خون چون جوی شد
از قضا
سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام
خشکی مینمود
نکته چهارم،
مساله کشتن زرگر سمرقندی توسط طبیب غیبی است.:
بعد از آن از
بهر او شربت بساخت
تا بخورد و پیش
دختر می گداخت
داستانپرداز
عارف ما که زرگر بینوا را در راه پادشاه قربانی میکند، آن هم به دست یک طبیب
غیبی (که باید منزهتر از طبیب عادی باشد)، در پایان داستان برای توجیه این صحنه
از حکایت خود، با سرودن بیست و پنج بیت و آوردن مثالهایی، از خضر، حضرت موسی و
حضرت اسماعیل، قتل زرگر را به اشاره خداوندی نسبت داده و با صغری و کبری چیدنهای
بسیار، هم پادشاه و هم طبیب را تبرئه میکند.
اما این دلیل
تراشیهای مولانا، حداقل بعضی را ـ از جمله پزشکانی را که سوگندنامه بقراط را
امضا کردهاند و شاید خود نیز بعدها بهعنوان معلم اخلاق پزشکی این سوگندنامه را
به دانشجویان پزشکی تبیین و تلقین کردهاند ـ قانع نمیکند. هر چند که مخاطب
این گفتهی مولانا هم قرار گیرند که.:
تو قیاس از
خویش میگیری و لیک
دور دور افتادهای
بنگر تو نیک
و یا از سوی
ارادتمندان مولانا، متهم به ظاهربینی و عدم توجه به اهداف حکمی و عرفانی داستان
شوند. از دیدگاه اخلاق پزشکی از بین بردن عمدی یک فرد، آن هم فرد بیگناه توسط
طبیب به هر عنوان و دلیل، درست مغایر روح سوگندنامه پزشکی بقراط است که به صراحت
میگوید.:
«من هرگز داروی
کشنده به کسی نخواهم داد ولو این که از من بخواهند و مبتکر تلقین چنین فکری نیز
نخواهم بود» و حکیم نظامی گنجوی نیز میفرماید.:
می باش طبیب
عیسوی هش
اما نه طبیب
آدمی کش
------------------------
منابع
1ـ مثنوی معنوی،
جلالالدین محمد بلخی، به سعی و اهتمام رینولد نیکلسون، انتشارات امیرکبیر،
تهران 1366
2ـ مآخذ قصص و
تمثیلات مثنوی، بدیعالزمان، فروزانفر، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر، تهران 1362
3ـ شرح جامع
مثنوی معنوی، دفتر اول، کریم زمانی، چاپدوم، انتشارات اطلاعات، تهران، 1374، صص
71 ـ 72
4ـ بشنو از نی،
نوای نی، احمد اقتداری، جلد اول، چاپ اول،دنیای کتاب، 1367
5ـ با کاروان
اندیشه، دکتر عبدالحسین زرینکوب، امیرکبیر، تهران، 1369، صص 12 ـ 13
6ـ اخلاق پزشکی،
وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، تهران، چاپ اول، 1370، ص 270
|
روزنامه
اطلاعات؛ پنجشنبه ۸
مهر ۱۳۹۵
|
|
۵۱۴۱