«رسالة الطیر» یکی از رسالههای تمثیلی (رمزی) ابنسینا است که در کنار رساله «حی بن یقظان» و تمثیل «سلامان و ابسال»، سهگانه تمثیلهای عرفانی ابنسینا را تشکیل میدهد و هانری کربن در کتاب ابنسینا و تمثیل عرفانی عمدتاً بر اساس این تمثیل و البته دیگر آثار ابنسینا در صدد بازیابی و بازخوانی حکمت مشرقی وی برآمده است. در رسالة الطیر (که اصل آن به عربی است و سهروردی به فارسی ترجمهاش کرده است) مضامین مبنایی حکمت مشرقی (اشراقی) مطرح شده است. مضامینی چون هبوط نفس، گرفتاری نفس در عالم غربت غربی، امکان دستیابی نفس به آزادی نسبی، عبور از وادیهای مختلف تا رسیدن به بارگاه حضرت ملک (حق)، رازدانی و رازگویی، مهجور بودن حکمت، دستیابی به رسول باطنی (یا همان طباع تام) و تشرف به طریق با اجازت و هدایت او. در این نوشتار و از میان این مضامین فقط قدری به مضمون نخست پرداخته میشود و میتوان این بحث را رمزگشایی از خود «واژه» پرنده دانست.
1. طیر (پرنده) در اینجا رمز است. اما نمیتوان رمز را نماد یا مجاز صرف در نظر گرفت. برخلاف نماد یا مجاز که قابل جایگزینی است، رمز قابل جایگزینی نیست. در حقیقت رمزها در فطرت بشر نهفتهاند و به یک معنا باید گفت از آمان نازل میشوند. از این روست که «پرنده» رمزی نیست که فقط اختصاص به ابنسینا داشته باشد. در سنتهای مختلف نفس را در قالب پرنده به طور کلی یا یکی از پرندگان به طور خاص (طاووس، سیمرغ، ققنوس، کبوتر) تصویر کردهاند. اساساً تصور نفس به شکل موجودی بالدار، حکایت از خاستگاه الهی آن دارد. افلاطون در فایدروس مینویسد: «روح به نیروی متحد اسب ارابهای بالدار و ارابهران مانند است» (دوره آثار افلاطون، جلد3، ص246) و درباره اهمیت و نیروی بال مینویسد: «نیروی بال در این است که جسم سنگین را به بالا میبرد و بدانجا که مسکن خدایان است، میرساند» (همان). این امور خدایی را که نفس از آن بهره دارد و در اثر آنها شکفته میشود، زیبایی، دانایی و نیکی میداند.
در مقابل زشتی و بدی بال و پر را پژمرده میسازد. اما میدانیم که فقط نفس انسان را موجودی بالدار تصور نمیکنند، بلکه فرشتگان نیز همواره موجوداتی بالدار تصور شدهاند. و اما این شباهت اتفاقی نیست. به راستی حکایت از همسنخ بودن انسان و فرشته دارد. انسان نیز فرشته است با این تفاوت که فرشته بالقوه است. تفاوت انسان با فرشته در این است که فرشتگی فرشته بالفعل است و فرشتگی انسان بالقوه. زیرا انسان در عین حال که میتواند فرشته باشد احتمال دیو شدن هم برای او هست. ناصر خسرو قبادیانی (قرن پنجم) در کتاب جامع الحکمتین مینویسد: «اندر مردم فرشته است و دیو و او خود پری است و دیو آفریده خدا نیست، بلکه وجود دیو به معصیت است... و مردمان و فرشتگان دیوانند به حد قوت و آن عالم پر فرشته و دیو است به حد فعل» (ص144). در حقیقت خداوند موجودی به نام دیو نیافریده است. دیو همان انسانها و پریانی هستند که شأن حقیقی خویش را به فعلیت نرسانده و به مرتبه دیوی فرو افتادهاند.»
2. فرشته بودن انسان ملازم با مضمون دیگری است که در اصطلاح دین از آن به «هبوط» و در اصطلاح فلسفه از آن به«قدم نفس» تعبیر میشود. به هر تقدیر سخن بر سر این است که این انسان فرشته سرشت پیش از درآمدن به جسم و گرفتار شدن در عالم تکوین، در ساحت دیگری موجود بوده است. این موضوع همواره میان دو گروه افلاطونیان (قائلان به قدم نفس) و ارسطوئیان (قائلان به حدوث نفس) مورد بحث و نزاع بوده است. ابنسینا و سهروردی نیز هرچند در آثار نظریشان به دیدگاه ارسطوئیان مایلترند ولی رسالههای تمثیلیشان اساساً بر مبنای نظریه افلاطونی قدم نفس تألیف شده است. در همین رسالة الطیر نقطه عزیمت قصه، هبوط نفس است. در بیان اینکه چگونه پرنده (رمز نفس) فریب دام و دانه صیادان را خورده و گرفتار شده است، مینویسد: «بدانید ای برادران حقیقت که جماعتی از صیادان به صحرا آمدند و دامها بگستردند و دانها بپاشیدند... بنگریستم جای نزه و خوشی دیدم... روی بدان دامگاه نهادیم و در میان دام افتادیم، چون نگاه کردیم حلقههای دام در حلقهای ما بود و بندهای تله در پای ما بود.»
اگر این عبارت را با عبارت آغازین رساله "عقل سرخ" سهروردی مقایسه کنیم، هم مقصود ابنسینا وضوح بیشتری پیدا میکند و هم تأثیر بارز این بر سهرودی هویدا میشود. در سرآغاز عقل سرخ میخوانیم: «دوستی از دوستان عزیز مرا سؤال کرد که مرغان زبان یکدیگر دانند؟ گفتم بلی دانند. گفت تو را از کجا معلوم گشت؟ گفتم در ابتدای حالت چون مصور به حقیقت خواست که به نیت مرا پدید کند مرا در صورت بازی آفرید و در آن ولایت که من بودم دیگر بازان بودند و ما با یکدیگر سخن گفتیم و شنیدیم و سخن یکدیگر فهم میکردیم». سپس در بیان اینکه چگونه آن موقعیت از دست رفت مینویسد: «روزی صیادان قضا و قدر دام بازگسترانیدند و دانه ارادت در آنجا تعبیه کردند و مرا به این طریق اسیر گردانیدند و از آن ولایت که آشیان ما بود به ولایتی دیگر بردند...»
3. درباره رمزگشایی از رسالة الطیر سخن بسیار است و حتی میتوان رسالهای در شرح آن نوشت. در اینجا کلام را ختم میکنم به پارهای از وصایای مؤلف در آغاز رساله: «ای برادران حقیقت. خویشتن هم چنان فرا گیرید که خارپشتبانهای خویش را به صحرا آورد و ظاهرهای خود را پنهان کنید. به خدای که باطن شما آشکار است و ظاهر شما پوشیده». به نظرم در این مورد حق با کربن است. این عبارت توصیه به تأویل نفس است. حقیقت ما که در اصل ظاهر همان است، در سپس آنچه که به غلط ظاهرش میپنداریم نهان است. و با تأویل نفس باید آن حقیقت را ظاهر ساخت. به علاوه توصیه میکند که: «بر مثال کژدم باشید که پیوسته سلاح شما بر پشت شما بود که شیطان از سپس برآید و زهر خورید تا خوش زیید مرگ را دوست دارید تا زنده مانید» باری زندگی حقیقی با مردن اختیاری از این دنیا دست میدهد. و بیراه نیست که فلسفه (حکمت) را تمرین مردن دانستهاند. و دیگر اینکه با نظر به همین فرشته سرشت بودن آدمی که با رمز پرنده تصویر شده است، مشفقانه ما را به پویایی دائم و پرهیز از رخوت و سکون توصیه میکند: «پیوسته میپرید و هیچ آشیانه معین مگیرید که همه مرغان را از آشیانهها گیرند. و اگر بال ندارید که بپرید به زمین فروخزید چندان که جای بدل کنید»
* این مقاله در واقع متن سخنرانی بود که قرار بود در روز بزرگداشت ابوعلیسینا (1389/6/1) در فرهنگسرای ابنسینا ارائه شود و بنا به دلایلی آن سخنرانی انجام نگرفت.