آیه نور، آیهی 35 سوره نور است. خداوند متعال در این آیه خود را نور آسمانها و زمین خوانده و برای آن تمثیل محسوس آورده و از مفاهیمی همچون مشکات، مصباح و زجاجه استفاده کرده است. مفسران در تفسیر آیه دیدگاههای مختلف ابراز نموده و فرازهای آن را بر مصادیق گوناگون تطبیق کردهاند؛ اما تفسیر آن از دید فیلسوف اسلامی ابنسینا نیز به دور نمانده و آن را بر اساس مبانی فلسفی خود به مراتب عقل نظری تطبیق کرده است. در این نوشتار، تفسیر فلسفی شیخالرئیس از این آیه مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
1. مقدمه
آیه نور، آیه 35 سوره نور است و این سوره نیز به دلیل وجود واژه «نور» در این آیه، به «سوره نور» موسوم گشته است. خداوند متعال در این آیه خود را نور آسمانها و زمین خوانده و برای آن تمثیل محسوس بیان میکند: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ...» (سوره نور، آیه 35)
خدا نورِ آسمانها و زمین است مثال نور او همانند چراغدانى است که در آن چراغی باشد، که [آن] چراغ در بلوری است- [آن] بلور چنانکه گویى سیارهای درخشان است- (و این چراغ با روغنى) از درخت خجسته زیتونى که نه شرقی و نه غربى است، افروخته میشود نزدیک است روغنش روشنى بخشد، و گرچه هیچ آتشی بدان نرسیده باشد. (این) نوری است بر فراز نور، خدا هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) به نور خود راهنمایى میکند و خدا برای مردم مَثلها میزند و خدا به هر چیزی داناست.
اما منظور از نور چیست و فرازهای مختلف آیه مانند مشکات، مصباح، زجاجه، کوکب دری، شجره زیتون، لاشرقی و لاغربی، زیت، نور علی نور، به چه اموری اشاره دارند؟ مفسران در پاسخ به مسئله، تفسیرهای مختلف ارائه و فرازهای آیه را بر مصادیق گوناگون تطبیق کردهاند که به طور اجمال موارد زیر قابل اشاره است:
الف. مشکات سینه پیامبر و زجاجه قلب او و مصباح نبوت است و مراد از لاشرقیه و لاغربیه این است که او نه یهودی است و نه مسیحی؛
ب. مشکات ابراهیم، زجاجه اسماعیل و مصباح حضرت محمد است و ابراهیم نه یهودی است و نه مسیحی و این یعنی لاشرقیه و لاغربیه؛ شجره زیتونه هم ابراهیم است، نور علی نور یعنی حضرت محمد پیامبری است از نسل پیامبر؛
ج. برخی گفتهاند: مشکات عبدالمطلب، زجاجه عبدالله و مصباح حضرت پیامبر است و لاشرقیه و لاغربیه به معنای مکی بودن اوست چون مکه وسط دنیا است؛
د. برخی دیگر گفتهاند: مشکات نفس مؤمن، زجاجه سینه او و مصباح ایمان و قرآن است و شجره مبارکه اخلاص است؛
هـ. در دیدگاه دیگر، مصباح قرآن است و زجاجه قلب مؤمن و مشکات زبان و دهان مؤمن است و شجره مبارکه وحی است و نور علی نور مقصود پشت سر هم قرار گرفتن دلیلها است.
به صورت کلی، در اینکه این مَثل اشاره به چه دارد، وجوه مختلف مطرح شده از جمله گفته شده که در مورد حضرت پیامبر است یا درباره مؤمنان و یا درباره قرآن.
فیلسوف در پی کشف حقیقت با مرکب عقل و مشرب برهان سیر میکند به هر نتیجهای که بینجامد، ولی در این میان، فیلسوف اسلامی در عین اینکه در روش خود به برهان و استدلال پایبند است، گاهی در تأیید ادعای خود شواهدی از قرآن میآورد و گاهی حتی آیات قرآن را بر مبنای نظریات فلسفی خود تفسیر میکند. ازین جمله ابنسینا حکیم و فیلسوف مشایی است که در تبیین قوای نفس و مراتب عقل نظری، به آیه نور استناد کرده و آن را بر اساس مبانی فلسفی خود تفسیر میکند و به قول خواجه نصیر الدین طوسی شارح اشارات او، «شیخ الرئیس اشارات قرآنی در این آیه را به مراتب عقلانی تفسیر کرده است.»
اما پیش از تفسیر و تطبیق آیه نور بر مراتب عقل، لازم است بهطور اجمال، نفس و قوا و مراتب آن را از نظر ابنسینا بررسی کنیم تا بتوانیم بر اساس آن، مسئله را تبیین سازیم.
2. قوای نفس از نگاه ابنسینا
از دیدگاه ابنسینا انسان ترکیب یافته از دو ساحت بدن مادی و نفس مجرد است. حتی او بین روح و نفس تمایز نهاده و نفس را غیر از روح میداند. بر اساس دیدگاه او روح جسم لطیف و نفس جوهر مجرد است. آنچه هویت حقیقی انسان را میسازد، نفس است و بدن همچون ابزاری در تصرف نفس قرار دارد.
ابنسینا به طور کلی، نفس را به دو نوع نفس فلکی و نفس عنصری تقسیم نموده و نفس عنصری را به سه نوع نفس نباتی، نفس حیوانی و نفس انسانی دستهبندی میکند. نفس نباتی پایینترین مرتبه نفس عنصری است و تنها از قوای غاذیه، نامیه و مولده بهرهمند است. نفس حیوانی مرتبه بالاتر از نفس نباتی است و علاوه بر قوای نباتی، از قوایی برخوردار است که کار ادراک و تحریک را انجام میدهد و به دو قسم تحریکی و ادراکی تقسیم میگردد. قوای ادراکی آن، حواس خوانده میشود و کار آن ادراک جزئیات است. حواس به دو قسم ظاهری و باطنی تقسیم میشود. حواس ظاهری امور جزئی بیرونی و حواس باطنی امور جزئی درونی را ادراک میکند. حواس ظاهری از پنج قوه باصره، سامعه، شامه، ذائقه و لامسه تشکیل میشوند. حواس باطنی نیز بر پنج قوه دستهبندی میشوند که عبارتاند از حس مشترک، خیال، متخیله، واهمه و حافظه.
نفس انسانی عالیترین مرتبه نفس بوده و از قوه تفکر و تعقل برخوردار است. امور کلی توسط این قوه ادراک میشود. تمامی قوای دیگر در خدمت قوه عقلانی است. اما قوه عقلانی به دو قسم نظری و عملی تقسیم میشود، زیرا عقل دو جهت دارد، در یک جهت رو به سمت بالا دارد و معارف را از مبادی عالیه و عقل فعال میگیرد، در جهت دیگر رو به پایین است و به تدبیر بدن اشتغال دارد. جهت اولی را عقل نظری یا قوه عالمه و جهت دومی را عقل عملی یا قوه عامله میگویند.
3. مراتب عقل از نگاه ابنسینا
3-1. عقل عملی
قوه عامله یا عقل عملی، انسان را به افعال خاص انسانی مثل خوبیها و فضایل به حرکت میآورد و از افعال غیراخلاقی مانند ظلم، دروغ، و... بازمیدارد. این قوه بر اساس تشخیص و شناختی که از خوبی و بدی و خیر و شر دارد به دیگر قوای بدن فرمان میدهد و آنها را وادار به عمل میکند. از اینرو، عقل عملی مبدأ اخلاق انسانی به شمار میآید.
3-2. عقل نظری
قوه عالمه یا عقل نظری، قوه ادراک علوم و معارف انسانی است. این قوه صورتهای کلی مجرد را ادراک میکند، صوری که یا ذاتاً مجرد است و یا به سبب تجرید از علایق مادی، مجرد میگردد. عقل نظری با توجه به فعلیت ادراک و میزان تقرب به عوالم عقلی و مبادی عالی وجود، از مراتب و درجات مختلف کمال برخوردار است که ابنسینا به چهار مرتبه عقل هیولانی، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل مستفاد طبقهبندی میکند.
الف. عقل هیولانی
عقل هیولانی مرتبهای از عقل نظری است که استعداد و پذیرش صورتهای معقول را دارد اما هنوز واجد هیچ صورتی نشده است. از آن جهت عقل هیولانی نامیدهاند که شبیه به هیولای اولی است. در اینکه عقل هیولانی ذاتاً دارای هیچگونه صورتی نیست، اما میتواند موضوع هر صورتی باشد، مَثل عقل هیولانی مثل استعداد کتابت است برای کودکی که هنوز تحصیلنکرده و فقط بالقوه توانایی کتابت را دارد.
ب. عقل بالملکه
عقل بالملکه مرتبهای از عقل نظری است که معقولات اولی در عقل هیولانی حاصل شده و برای قبول معقولات ثانوی آماده شده است؛ مثل استعداد کتابت برای کودکی که با حروف الفبا و ابزار کتابت آشنا شده است.
ج. عقل بالفعل
عقل بالفعل مرتبهای است که معقولات ثانوی یا اکتسابی در آن حاصل شود اما طوری که فقط، این صور و معقولات در آن اندوخته گردد و فعلاً مورد مطالعه قرار نگیرد، بلکه هر وقت بخواهد میتواند آن را تعقل کند و نیز تعقل خود را تعقل کند. مثل خطاطی که از حالت کودکی خارج شده و فن کتابت را به نحوی تکمیل نموده که هر وقتی بخواهد میتواند اعمال کند اما فعلاً نمینویسد.
د. عقل مستفاد
عقل مستفاد آن مرتبه عقل نظری است که صورتهای معقول در نزد آن حاضر بوده و بالفعل مورد مطالعه قرار میگيرد و عقل نظری بالفعل آن صور را تعقل میکند همچنین تعقل خود را تعقل میکند. این مرحله را عقل مستفاد مینامند از آن جهت که عقل نظری توسط عقل فعال که همیشه بالفعل است، به فعلیت میرسد و صورتهای معقول از خارج به او افاضه میشود.
3-3. عقل قدسی
ابنسینا علاوه بر عقل عملی و عقل نظری، در کتاب اشارات از عقل دیگری به نام عقل قدسی نیز سخن به میان میآورد و آن را مرحلهای از عقل نظری میداند که در آن معقولات از طریق حدس و بدون تفکر حاصل میشود.
شیخالرئیس معتقد است حصول معقولات از دو راه امکانپذیر است، یکی تفکر و دیگری حدس. اصحاب فکر با حرکت فکری، معقولات ثانویه را تحصیل میکنند اما اصحاب حدس کسانی هستند که نیاز به تفکر و تعلم ندارند و گویی خود همه چیز را بدون مقدمه و حد وسط میدانند. قوه حدس تشکیکپذیر است و باصفای نفس و تزکیه باطن در بعضی افراد، اتصال به مبادی عقلیه به مرحلهای از شدت و قوت میرسد که بدون حد وسط، از الهامات و افاضات عقل فعال بهرهمند میشود و صورتهایی از عقل فعال در ذهن او مرتسم میگردد و این مرحلهای از نبوت است.
4. تطبیق قوای عقل بر آیه نور
ابنسینا با صورتبندی از قوای نفس و مراتب عقل، آیه نور را بر مراتب عقل تطبیق میکند و در نتیجه، عقل هیولانی را مشکات، عقل بالملکه را زجاجه، عقل بالفعل را مصباح، عقل مستفاد را نور علی نور و عقل قدسی را زیتها یضئ ولو لم تمسسه نار، میخواند. همچنین عقل فعال را به نار، فکر را به شجره زیتون و حدس را به زیت تشبیه میکند.
4-1. عقل هیولانی به مشکات تشبیه میشود زیرا همانگونه که مشکات خود تاریک است ولی قابلیت نور را دارد، عقل هیولانی نیز خود دارای هیچگونه صورت معقول نیست، اما قابلیت انواع صور را دارد.
4-2. عقل بالملکه را زجاجه میخواند، چون همان طوری که زجاجه خود شفاف است و به صورت بهتر و تمامتر نور را میپذیرد، عقل بالملکه نیز به مرحلهای از درک معقولات اولیه نایل شده و به سادگی پذیرای معقولات ثانویه است.
4-3. عقل بالفعل را مصباح میخواند چون همان طوری که مصباح بدون کسب نور از جای دیگر، خود نورانی است، عقل بالفعل هم خود به مرحلهای از درک معقولات اولیه و ثانویه رسیده که در فعلیت تعقل، نیاز به چیز دیگری ندارد.
4-4. عقل مستفاد را «نور علی نور» میخواند. محقق طوسی در وجه تشبیه آن میگوید چون صورتهای معقول حاصل آمده در عقل مستفاد، نور است و نفس که قابل این صورتها است نیز نور است، پس این میشود نور علی نور. اما به نظر میرسد میتوان به صورت دیگر نیز توجیه کرد و آن اینکه عقل مستفاد از یک طرف به مرحلهای از درک معقولات رسیده و فعلیت یافته و از سوی دیگر، در این مرحله با ارتباط با عقل فعال و کسب فیض از آن، بر تعقلش افزوده شده، ازینرو، نور علی نور است.
4-5. عقل فعال را به نار تشبیه میکند زیرا همان طوری که نار سبب روشنی چراغها میشود، عقل فعال نیز معقولات را بر عقل انسانی افاضه نموده و موجب شعلهور شدن نور آن میگردد.
4-6. عقل قدسی را به «زیتها یضئ و لولم تمسسه نار» تشبیه میکند چون همانگونه که زیت آن بدون تماس با آتش روشن میگردد، عقل قدسی نیز بدون اینکه چیزی آن را از قوه به فعل آورد و یا تعلیم دهد، معقولات و کلیات را درک میکند، یعنی این عقل همچون روغنی است که خود شعلهور میشود بدون اینکه آتشی به آن برسد.
4-7. فکر را به شجره زیتون تعبیر کرد چون مستعد آن است که ذاتاً پذیرنده نور باشد اما پس از حرکت زیاد.
4-8. حدس را زیت میخواند چون همانگونه که زیت از شجرهی زیتونه در پذیرش نور نزدیکتر است، حدس نیز در ادراک معقولات از فکر نزدیکتر است.
5- سخن پایانی
با تأمل در جایگاه عقل در نظام فلسفی ابنسینا، به راحتی میتوان چنین تفسیری را از نگاه یک فیلسوف موجه دانست؛ چه اینکه اگر نور خود روشن و روشنیبخش دیگر اشیا است، عقل نیز خود نور است و اگر عقل نور است، پس قوا و مراتب آن را میتوان به مصادیق و ابزار نور حسی همچون مشکات، زجاجه و مصباح تشبیه کرد. اگر نور حسی راهگشای انسان و نجاتبخش او از گرفتاری و سقوط در ظلمتهای مادی است، عقل نیز راهنما و نجاتبخش انسان از سقوط در ظلمتهای جهل و نادانی است، چه اینکه اگر عقل بر قوای نفس انسان حکومت کند، او را از گرفتاری در دام احساسات و عواطف و غضب و شهوت نجات میبخشد. بنابراین یک فیلسوف میتواند عقل را نور بداند چون چراغ راه او عقل است.
-----------------
منبع: پایگاه اطلاع رسانی انجمن علمی پژوهشی فلسفه