در حوزۀ جغرافیایی- فرهنگی ایران، فن ودانش پزشکی یا طب، از کهن ترین زمان تا ورود پزشکی نوین اروپایی، بر دو پایه: پزشکی سنّتی و پزشکی عامّه بنیاد نهاده شده بود. پزشکی سنتی برگرفته از آموخته ها و تجربیات علمی سنتهای کهن مکاتب پزشکی یونانی، ایرانی و هندی بوده است. این سنت پزشکی در حوزۀ جغرافیایی- فرهنگی ایران، فن ودانش پزشکی یا طب، از کهن ترین زمان تا ورود پزشکی نوین اروپایی، بر دو پایه: پزشکی سنّتی و پزشکی عامّه بنیاد نهاده شده بود. پزشکی سنتی برگرفته از آموخته ها و تجربیات علمی سنتهای کهن مکاتب پزشکی یونانی، ایرانی و هندی بوده است. این سنت پزشکی دربرگیرندۀ مجموعه ای مدون از فرهنگ پزشکی است که به دست گروهی از فرهیختگان و دانشمندن علوم پزشکی در ایران و جهان اسلام، مانند ابوبکر زکریای رازی، علی اهوازی، ابن سینا، ابن ربن طبری، اسماعیل جرجانی، ربیع اخوینی بخاری و شمار بسیاری دیگر فراهم آمده، و از دیرباز تا امروز در جامعه های ایرانی و اسلامی کاربرد داشته است. پزشکی عامه که با داروشناسی و گیاه شناسی همراه بوده و موضوع سخن در این مقاله است، اساساً بر نظام ویژهای بنیاد نهاده شده که با ساختار اجتماعی ـ فرهنگی و دینی ـ اعتقادی و تجربۀ تودۀ مردم جامعه، نسل اندر نسل مربوط و هماهنگ بوده است. هر دو سنت پزشکی کهن نیز از دانسته ها و آموزه های یکدیگر بهره گرفته اند، به طوری که بسیاری از عناصر فرهنگ پزشکی سنتی با باورهای طبی عامه آمیخته، و بسیاری از شیوه های درمانی طب عامه از دانش طب سنتی و روشهای علمای پزشکی الهام گرفته است.
طب عامه کهنترین صورت نگرش عامۀ مردم به بیماریها و روش درمان آنها در جامعه است. در طب عامه زمینههای بیماری، عاملهای بیماریزا و برداشتها و دریافتهای مردم از بیماریها و ناخوشیها در درونِ ساز و کارهای قواعد اجتماعی و نظامهای دینی ـ مذهبی و معارف جمعی دربارۀ کیهانشناسی نگریسته میشود و راههای چارهجویی برای بیماریها و شیوههای درمانی در همین ساز و کارهای اجتماعی و نظامهای دینی شکل میگیرند. از اینرو، به نظر انسان شناسانی چون ویکتور ترنر اسکاتلندی و ادوارد اونس ـ پریچارد انگلیسی، بررسی و تحلیل دریافتهای بومی از بیماری و ناخوشی و انگارههای درمانی در پژوهشهای قومی را میتوان همچون وسیلهای انگاشت که از راه آن مضامین فرهنگی به صورت گستردهتری نمودار میشوند (لامبرت، 359).
به نظر ریورز، یکی از پزشکان مردمشناس، طب اولیه در فرهنگهای قومی را باید بهسان یک نهاد اجتماعی مطالعه کرد و همان اصول و روشهایی را که در مطالعۀ پدیدههای اجتماعی و فرهنگی دیگر به کار میرود، در مطالعۀ طب عامه به کار برد. طب اولیه را باید مجموعهای از اعمال دید که عقاید خاص دربارۀ علت ناخوشیها شالودۀ آن را میریزد و با جهانبینی عمومی اعضای جامعه شکل میگیرد (همو، 358)
طب عامه ابتداییترین و سادهترین راهها و روشهای تشخیص و درمان بیماری را در بستر گستردۀ فرهنگ جادویی، دینی ـ اعتقادی و تجربی میآزماید. این سنت طبی که در جامعههای عربی به «طبُ الرُّکا» (طب خاله خانم باجیها) یا «طب العَجائز» (طب پیرزنان) معروف بوده، سنت نانوشتاری داشته، و از راه عادات و آداب فرهنگی در میان تودۀ مردم نسل اندر نسل انتقال یافته، و به کار رفته است (بلوکباشی، « نگاهی..»،55). برخی از نویسندگان جنبۀ خرافی به طبابت عامه دادهاند؛ مثلاً، عبدالرحمان افندی اسماعیل، پزشک مصری که کتابی دربارۀ طبُ الرُّکا، در دهۀ آخر سدۀ 19م نوشته، و اعمال و روشهای مردم عادی، بهویژه زنان را در معالجۀ بیماریها شرح داده، همۀ آنها را اعمال خرافی انگاشته است (نک : براون، 65)، در حالی که برخلاف این نظر، همانطور که در پیش گفته شد، طب عامه بیماریها را با نگرشی برآمده از قواعد اجتماعی ـ فرهنگی جاری در جامعه مینگرد و در این زمینه اصل و خاستگاه بیماریها و عاملهای بیماریزا را در عرصههای فراطبیعی، طبیعی ـ بومزیستی، جادویی و دینی ـ اعتقادی میجوید و برای درمان مجموعۀ بیماریهای مربوط به هریک از این خاستگاهها، روشها و آداب و اعمال خاص به کار میبرد.
بنیاد اسطورهای پزشکی عامه: شخصیتهای برجسته ای در فرهنگ اساطیری و ادبیات دینی و حماسی ایران، مانند جمشید، اناهیتا و ثَریته (Thrita) و چند تن دیگر، نخستین کسانی شناخته شدهاند که یا خود طبیب و درمانگر بودند و یا دانش و هنر طبابت و درمانگری را به میان مردم آوردند و آنانرا آموختند که چگونه با دیو ناخوشی و مرگ مبارزه کنند وخود را از زیانکاریهای آنها برهانند. جمشید پدیدآورندۀ هنر پزشکی و آموزشگر « پزشکی و درمان هر دردمند » بود (فردوسی، 1/24). او با معرفی داروها و نشان دادن راههای درمان، از بیماری و مرگ و میر مردم کاست، «به دارو و درمان جهان گشت راست/ که بیماری و مرگ کس را نکاست» (همو، 1/25)
اردویسور ناهید یا اناهیتا، ایزد بانوی اسطورهای ایران زمین در « آبان یشت »، درمانگر دردها و پاککنندۀ نطفۀ مردان و زهدان زنان و پاککنندۀ شیر آنان وصف شده است (نک : یشتها، 1/233، 235).
ثریته، پدر گرشاسب، پهلوان اوستایی (نک : بهار، 188) نخستین «پزشک خردمندی» بود که اهورهمزدا به زردشت معرفی کرد و گفت او کسی است که «بیماری را به بیماری»، «مرگ را به مرگ» بازگرداند و «نخستینبار نوک دشنه و آتش تب را از تن مردم دور ساخت». اهورهمزدا گیاهانی را که در گرداگرد درخت گَوْکرن (gokarn) روییده بودند، برای او فرستاد تا با آنها گیاه ـ درمانی کند. امشاسپند خَشَترَوَیریَه(Xshathravairya)(= شهریور، یکی از هفت فرشتۀ مقرب در دین مزدیسنا و نگهبان فلزها داروهای گیاهی را به ثریته داد و شیوههای درمان بیماریها و ناخوشیها را به او آموخت (اوستا، 876/2-877) او همچنین کاردی زرنشان نیز برای جراحی به او داد. در فرهنگ اساطیری ایران، ثریته نخستین پزشکی است که «کارد پزشکی»، یعنی جراحی کرده است (دوستخواه، 2/876؛ نیز نک : نجمآبادی، 1/112). همچنین،ثریته برای مردم تندرستی آورد و جادوها را باطل ساخت و از مرگ بیهنگام پیشگیری کرد و درد را از تن مردم دور ساخت. او از فلزها و دهها هزار گیاهان دارویی که اهورهمزدا روی زمین رویانده بود، برای درمان بیماریها بهره برد (وندیداد، 171-170).
ثریته برخوردار از فرّ و قدرت درمانبخشی بود و تبها، دردها و هرگونه عارضه را از بیمار دور میکرد و اورا شفا میبخشید. امروزه موبدان زردشتی دردعایی خاص از اوستا، که برای کمک به شفای بیماران می خوانند ، او را نیایش میکنند(بویس ،63). در افسونی که در کتاب روایات پهلوی نقل شده است، مردم برای دفع جانوران زیانرسان از وجود انسان، از فَرّۀ ایزدیِ جمشید و فریدون بهره میگرفتند (تفضلی، 178، 179؛ نیز نک : بیرونی، 229؛ همایی، 260).
اَریامَن (Aryaman) را نیز ایزدی مینویِ وابسته به هنر پزشکی دانستهاند و گفته اند که او درمان همۀ دردها را به آفریدگان آموخت (بهار، همان، 116؛ بهزادی، 442). بنابر نص وندیداد، اهورهمزدا از اریامن خواست که به زمین بیاید و بیماری و مرگ را دور کند (بهار، همان، 127). در دینکرد، اریامن حامی پزشکان میشود و به آنها برای درمان مردم کمکهای معجزهآسا میکند. مردم از فروهرِ فریدون برای درمان بیماریها یاری می جستند (بهزادی، همانجا). در افسونی کوتاه به زبان پهلوی مردم از فریدون و ستارۀ وَنَندنَسر واقع در دور کردن زیان گزش جانوران گزنده و رهایی از زهر نیش آنها کمک می خواستند ( تفضلی، 178).
اشکال ابتدایی پزشکی: در روزگاران کهن و جامعههای نخستین که آدمیزادگان هنوز با نوع بیماریها آشنایی نداشتند و علت بروز آنها را درنیافته بودند، بیماریها را نشانههایی از نیروهای فراطبیعی و ارواح زیانکار میانگاشتند و چنین میپنداشتند که جهان را دیوان و ارواح خبیث و شریر فرا گرفته است و بانفوذ و ورود به درون انسان، او را ناخوش و بیمار میکنند. از اینرو، برای درمان بیماری و رهایی از آثار زیانبخش و مرگآور ارواح به سحر و جادو پناه میبردند.
در هزارههای پیش از میلاد، بابلیان بیمارانی را که ارواح شریر و شیاطین در بدنشان رفته بودند، از راه به کار بستن طلسم جادوی عملی و خواندن ادعیه و اوراد مقدس و آویختن حِرز و تَعویذ از لباس و تن بیمار، درمان میکردند (فضایی، 462). هنگامی که بابلیها میدیدند که کسی پس از ابتلاء به مرضی شفا مییابد و اندکی بعد مرض از او به شخصی دیگر از اهل خانه و یا از نزدیکان او منتقل میشود، چنین میانگاشتند که شیطانِ خاصِ آن مرض از درون بیمار به تن شخص تندرست حلول کرده و اورا گرفتار کرده است. در متون طبی الواح بابلی به این پنداشت اشاره شده است. بنابر نوشتۀ این الواح، تب در اثر نفوذ شیطان به بدن انسان میرود و آن را میخورد و انسان را نابود میکند. این شیطان خبیث زیانکار در گوشههای معابر کمین میکند و بر عابران میتازد و آنها را گرفتار میکند (شییرا، 218-219).
آریاییها علت بیماریها را خشم خدایان و بلاهای آسمانی میپنداشتند و برای رفع آنها قربانیهایی به خدایان اهدا میکردند. بیماریهای روانی را هم عموماً از نفوذ و حلول ارواح خبیثۀ شیاطین در انسان میانگاشتند. بعدها همین پنداشتها در اصول دیانت زردشتی نیز آشکار گردید، چنانکه در این دین علت همۀ امراض و معایب از تأثیر ارواح خبیث و از وسوسۀ اهریمنیِ انگره مینیواهریمن)(Angra Mainyu/Ahriman) دانسته شده است (نجمآبادی، 1/112؛ کریستن سن، 444.)
کتابهای مذهبی پیش از اسلام و برخی تذکرهها و تواریخ نیز به حلول ارواح خبیثه در بدن انسان و مریض کردن او اشاره کردهاند. در طب انجیلی نیز علت امراض را روح خبیث شیطانی، که مستقیماً از سوی خداوند برای کیفر گناهان آدمیزادگان آمده و درتن آنان جای گرفته است، دانسته اند. باورهای طبی انجیلی را برخی برگرفته از آیین زردشت میدانند (نجمآبادی، 1/158-159)
قلمرو طبابت در طب عامه: نحوۀ درمان در طب عامه را به لحاظ جنس و سن بیماران میتوان در یک قلمرو سهگانۀ عمومی، زنان و کودکان ملاحظه کرد:1. طب عامۀ عمومی، که در برگیرندۀ همۀ بیماریها و دردهای شناخته شدۀ مشترک میان مردان و زنان جامعه است؛ 2. طب عامۀ زنان، که بر بیماریهای نازایی، آبستنی، بچهافکنی، آل زدگی، زایمان و دردهای زایمان و کمر و پستان، ویار و مانند آنها اشتمال دارد؛ و 3. طب عامۀ کودکان، که مجموعهای از بیماریها، و دردهای نوزادان و کودکان را دربرمی گیرد، مانند گوش درد، بیوقتی شدن، گریه و نحسی کردن، ختنه کردن، مخملک، سرخک، آبله مرغان، از شیر گرفتن و جز آنها.
طب عامه را می توان براساس شناخت عمومی و تجربی مردم از بیماریهای برخی اعضای داخلی و بیرونی بدن انسان و ارائۀ راههای درمانی بیماریها به چند شاخۀ زیر تقسیم کرد:
1. بیماریهای داخلی، مانند سرماخوردگی و چایمان، تبها: تب ونوبه و نوبهدزده، سرفه، سیاهسرفه، سینه پهلو، سینه درد، سردرد، گلودرد و مانند آنها؛
2. بیماریهای پوستی، مانند زگیل، سالک، کچلی، پیسی، تبخال، سوختگی، سیاه زخم، بریدگی و مانند آنها؛
3. بیماریهای چشم و گوش و دهان، مانند تورک آوردن چشم (نک : ادامۀ مقاله)، چشمدرد، گوش درد، دندان درد
4. بیماریهای استخوانی، مانند شکستگی استخوان دست و پا، دررفتگی مفاصل، استخوان درد و جز آن؛
5. بیماریهای روانی یا روحی، مانند هولکردگی، جن زدگی از سوی موجودات وهمی چون جنبادها، بَختَک، اُمِصِبیان ، آل و جز آن؛
6. بیماریها و اعمالی که با جراحی همراه اند، مانند دندانکشی، حجامت کردن، نیشتر زدن، ختنه کردن، و...؛
7. بیماریهای دامی، شامل بیماریهای شناخته شدۀ گاو، گوسفند، اسب، استر، شتر، خر و سگ در جامعههای دامدار و کشاورز ایلی و روستایی.
بهداشت عمومی و ساخت و تهیۀ دواهای عامیانه نیز از دیگر مقولات طب عامه هستند. مراعات پارهای روشهای سنتی و عامیانه و کاربرد دستورهای طبِّ نبوی و دادن پرهیزانههای غذایی، دوری از مُحرَّمات و ناشایستها، نظافت زن زائو و نوزاد و کودک و محیط زندگی و فعالیت آنها بنابر گرته های فرهنگی جامعه، و پاکیزه نگه داشتن موی سر، دندانها و پوشاک به روشهای مختلف از جمله شیوه های بهداشتی و حفظُ الصِّحه در طب عامه بوده است. دواسازی از آمیزۀ انواع گیاهان بومیِ دارویی و ساختن شربتهای گیاهی و انواع مرهمها و زِفت و هَفت تُرشی و مانند آنها نیز از دیگر سنتهای معمول در مکتب طب عامه بوده است (برای زفت و هفت ترشی و کاربرد آنها، نک : بلوکباشی، «درمان...»، شم 103، ص 134-135).
تشخیص علتهای بیماری: در طب عامه برای هر بیماری و دردی علت یا علتهایی خاص ارایه و بیان میشود. این علتها بر مجموعه ای از باورهای قومی ـ دینی و تجربیات فرهنگی بنیاد نهاده شده، و با برخی نشانهها و رمزها آمیختهاند. این مجموعه باورها و تجربیات از گذشتههای دور و به طور شفاهی نسل اندر نسل در میان مردم جامعهها انتقال یافته، و به امروز رسیده اند. در این جا چند نمونه از این علتها توضیح داده خواهد شد.
در طب عامه بیشتر بیماریهایی که زمینۀ ذهنی و روانی دارند، منشاء آنها را گزند و آسیب از سوی دیو و جن و ارواح خبیث و باد ـ جن میپندارند. مثلاً، علت کابوس و ناآرامیهایِ شب هنگام در خواب را مادینه دیوی به نام «بَختک»، و علت صرع کودکان را مادینه دیوی به نام «اُم صِبیان» میپندارند (نک : بلوکباشی، «بختک»،11/474-476، نیز همو،« ام صبیان »،10/220-227). برخی از سواحلنشینان جنوب ایران برخی از بادها ( باد در میان این مردم مفهوم جن- باد را دارد) عامل بیماریهای روانی میدانند و نوع باد بیماریزای هر بیمار را با نشانهای خاص در بیماربادزده تشخیص میدهند. مثلاً «بادمَتوری» را با حملۀ قلبی؛ باد «دینگ مارو» را با سردرد و چشمدرد؛ و باد «بومریم» را با کمردرد و خونریزی رحم و جز آن در زنان میشناسند (ساعدی، اهل هوا، 42، 92؛ نیز نک : بلوکباشی، «اهل هوا »،10/478-481).
تهرانیها تورک افتادن (تورک = طَرْفه: لکۀ سرخ یا کبود برآمده بر سپیدی چشم) را در اثر «بی وقتی شدن» (جنزدگی) یا «ناگهان از خواب پریدن (بلوکباشی، «درمان...»، شم 101، ص 137)، زگیل درآوردن (زگیل = آژَخ در فارسی و ثؤلول در عربی) را در اثر آب پاشیدن به گربه (همان، 140)، تبخال را در اثر «از خواب پریدگی» (همان، شم 103، ص 133)، کچلی را به علت انگشت در بینی کردن (همان، 134)، کِرم کدو را در اثر خوردن گوشت ماهی یا گوشت مرغ با شیر (همان، 138) و برخی بیماریها را در اثر نقض و شکستن برخی مُحرَّمات (تابوها)( و دست یازیدن به اعمال ناشایست و ناروا و گناه و نتیجۀ کثرت معصیت میدانند. ابتلای زائو به « سیبَک» (پیش آمدن مَثانه و رَحِم و نمایان شدن بخشی از رحم به شکل سیب در دهانۀ خارجی مَهبِل که به آن بیماری Cystitis می گویند.) را به سبب خوردن سیب (قس: سیب و سیبک) و خونریزی و «پیشگوزَگ» (خروج گاز و باد از دهانۀ مَهبِل) را در اثر خوردن ماست و تخمه و آجیل میپندارند (شکورزاده، 142).
شیوههای درمانی. در طب عامه، روشهای درمانی گوناگونی به کار می رفته است که می توان آنها را بنابر ماهیت و درونمایه وشکل کاربردیشان به چند دسته تقسیم کرد. 1. درمان عملی، از طریق شکسته بندی، دندانکشی، ختنه کردن، نیشتر زدن و داغ کردن؛ 2. گیاه درمانی، از راه خوراندن، بخور و دود دادن گیاهان داروییِ؛ 3. جادو درمانی، از راه کاربرد انواع طلسمها، افسونها، باطل سحرها و اعمال جادویی؛ 4. دعا درمانی، از طریق خواندن و همراه کردن آیهها و کلمات مقدس و ادعیه و اوراد، وآویختن و بستن انواع تعویذ و حِرز؛ 5. درمان از راه توسلجویی و نذر و نیاز به امامان و امامزادگان، مانند سفرۀ نذری انداختن، دخیل بستن به ضریح پیران و قدیسان و سقاخانهها و درختان مقدس، نذریپزی و پخش آن؛ 6. موسیقیدرمانی، بیرون کردن و پراکندن ارواح و بادهای بیماریزا از تن بیمار از طریق موسیقایی و نواختن طبل و دهل و سازهای دیگر همراه با حرکتها و رقصهای آیینی و آواز و وِردخوانی، مانند مراسم پَریخوانی و زارزُدایی ( نک : بلوکباشی،« پَریخوانی »، 13/622-623)؛ و 7. آب درمانی، تطهیر و گَندزُدایی بدن و درمان برخی دردها و بیماریها با آبهایی که آنها را به جهات مختلف پاک و مقدس و شفابخش می پندارند. آب بارانِ نیسان (بارانی که در ماه هفتم سریانی میبارد. این ماه برابر است با 30 روز از ماههای فروردین و اردیبهشت)،آب چشمه های مقدس، برخی آبگرمها، آب تُربت(خاک مشهد امام حسین(ع) در کربلا)، آبهایی که آیات قرآنی و ادعیه بر آنها خوانده و دمیده اند و مالیدن پَجو (گُمیز) بر اندام بدن وشستن آنها با آب در مراسم «سی شو»( سی بار شستشو) در میان زردشتیان.
درمانگران عامه: درگذشته بجز درمانگران روحانی، دعانویسان، جادوپزشکان، عزایمخوانان، گروهی «گَلین باجی» و «خاله خانم باجی» و «بابا، ماما»های کهن سال هم بودند که بیش از دیگران گیس و ریش سفید و پیراهن پاره کرده بودند و تجربه اندوخته بودند و در خانه به طبابت و مداوای بیماران قوم و خویش و آشنایان خود میپرداختند. اینان با برخی بیماریها و ناخوشیهای ساده و طرز دوا و درمان آنها آشنا بودند و آگاهیهای طبی ـ درمانی را از گذشتگان خود به ارث برده بودند و یا به تجربه در زندگی روزمره آموخته بودند.
درمانگرانی هم در جامعههای سنتی شهری و روستایی بودند که عملاً به طبابت و جراحی و شکستهبندی و مامایی یا قابلگی میپرداختند و در میان مردم به این کارهای پزشکی شناخته شده بودند. در میان آنها میتوان به عطاران، سلمانیها، دلاکان و ماماها اشاره کرد که به سبب شغلشان با همۀ مردم محلۀ خود در شهر و یا روستا آشنا و با خانوادههای آنها رفت و آمد داشتند.
افراد بیسوادی هم بودند که از راه تجربی آگاهیهایی در طبابت و داروشناسی آموخته بودند و در جامعه به طبابت و درمانگری اشتغال داشتند. ابن ابی اُصَیبَعه در عیون الانباء مینویسد که ماسویه پدر یوحنا، از طبیبان معروف عصر عباسی که در بیمارستان جندیشاپور داروسازی میکرد، سواد نداشت و به هیچ زبانی نمیتوانست چیزی بخواند یا بنویسد. او 30 سال در آن بیمارستان خدمت کرد؛ سپس به بغداد رفت و در انواع بیماری، به ویژه کَحّالی (چشم پزشکی) مریضان را مداوا میکرد (نک : فقیهی، 755).
در هر کوی و برزن شهر و روستا یک یا چند دکان عطاری بود که آن را عطاران می گرداندند. عطاران کار طبیب و داروساز را یک جا برعهده داشتند. مردم به این عطاریها مراجعه میکردند و درد و بیماری خود را برای عطاران شرح میدادند و آنان دواهایی از طبلۀ خود برای آنها جور میکردند و نسخۀ آنها را میپیچیدند و با دستورعمل به آنها میدادند (بلوکباشی، «درمان...»، شم 101، ص 136؛ ساعدی، خیاو، 133-1349).
سلمانیها و دلاکان شهر و روستا نیز چند کاره بودند و بجز شغل اصلی خود به کارهای جراحی و شکستهبندی هم میپرداختند. مثلاً، دندانکشی با کَلبَتین؛ ختنه و حجامت کردن با «اِستره» (تیغ دلاکی) یا نی یا میل و قَمیش؛ بادکش کردن با شاخ استخوانی یا ظرف شیشهای؛ نیشترزدن بر دُمَل از جمله کارهای پزشکی آنان بود.
زنانی هم بودند که در کار زایاندن زنان و به دنیا آوردن کودک و مسائل جنبی مربوط به طب عامۀ زنان و مامایی آگاهی و تجربه داشتند. بسیاری از اعمال مربوط به آبستنی، زایمان، دورۀ ضعف زائو، بهداشت و مراقبت نوزاد، مانند شست و شوهای اولیه، قنداق کردن، تر و خشک کردن نوزاد تا روز حمام زایمان و برخی کارهای دیگر مربوط به طب و بهداشت زنان و نوزادان، مانند «ناف برداشتن» ( برداشتن ناف زنانی که می گفتند نافشان در اثر سنگینی بار و جابهجایی بار افتاده است، کشیدن «حصار مریم» ( کشیدن خطی با شمشیر یا خنجری که به آن پیاز کشیده اند، به نام حضرت مریم مقدس) به دور زائو برای گریزاندن آل( موجود وهمی که به سراغ زائو می آید و به جگر او می زند و آن را می برد)، سوراخ کردن گوش نوزاد دختر برای آویختن گوشواره، و «برداشتن سق» یا «کام برداشتن» (کام یاسق نوزاد را با انگشت نشانیِ به عسل آلوده به بالا فشار می دهند و به این طریق راه دهان او را به باور خود برای گرفتن پستان می گشایند) از وظایف این دسته از قابلهها بود ( نک: بلوکباشی، «زایمان»، 63-71 ؛ نیز کتیرایی، 23-31). در برخی روستاها همسران سلمانیها و زنان دلاک حمامهای زنانه هم به کار مامایی دست میزدند. ماماها به برخی اعمال طبی دیگر مانند بچهافکنی یا سقط جنین و یا پیشگیری از افتادن بچه نیز با کمک گرفتن از دیگر زنان میپرداختند.
مآخذ:
اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1382ش؛
بلوکباشی، علی، «درمان بیماریها و ناخوشیها در پزشکی عامیانه»، کتاب هفته، تهران، 1342ش، شم 101، 102، 103؛
همو، «زایمان»، پیام نوین، تهران، 1344ش، شم 8؛
همو، «نگاهی به ترجمۀ انگلیسی کتاب طب نبوی»، نشر دانش، تهران، 1379ش، س 17، شم 4؛
همو، « ام صبیان »، دایرة المعارف بزرگ اسلامی،1380؛
همو، « اهل هوا »، همان، 1380؛
همو،« بختک »، همان، 1381؛
همو، « پری خوانی »، همان،1383؛
بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، 1362ش؛
بهزادی، رقیه، قومهای کهن در قفقاز، ماورای قفقاز، بینالنهرین و هلال حاصلخیز، تهران، 1382ش؛
بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش زاخاو، لایپزیگ، 1933م؛
تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376ش؛
دوست خواه، جلیل، حاشیه بر اوستا (هم )؛
ساعدی، غلامحسین، اهل هوا، تهران، 1355ش؛
همو، خیاو یا مشکین شهر، تهران، 1354ش؛
شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1363ش؛ شییرا، ادوارد، الواح بابِل، ترجمۀ علیاصغر حکمت، تهران، 1341ش؛
فردوسی، شاهنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1335ش؛
فضایی، یوسف، «جادوی عملی و مسری ابتدایی، منشأ پیدایش علم پزشکی»، چیستا، تهران، 1369ش، س 8، شم 3؛
فقیهی، علی اصغر، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، تهران،1357ش؛
کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348ش؛
کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ غلامرضا رشید یاسمی، تهران، 1367ش؛
نجمآبادی، محمود، تاریخ طب در ایران پس از اسلام، تهران، ج 1، 1371ش، ج 2، 1353ش؛
وندیداد، ترجمۀ محمدعلی حسنی، حیدرآباد دکن، 1367ق/1327ش؛
همایی، جلالالدین، حاشیه بر التفهیم بیرونی، تهران، 1362ش؛
یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، به کوشش بهرام فرهوشی، تهران، 1356ش؛ نیز
Boyce, M., , A Persian Stronghold of Zoroastrianism, Oxford, 1977
Browne, E. G., Arabian Medicine, Cambridge, 1962;
Lambert, H., »Medical Anthropology«, Encyclopedia of Social and Cultural Anthropology,
A. Barnard and J. Spencer, London, 2002;
متن تکمیل شدۀ سخنرانی که در نخستین « کنگرۀ دانش پزشکی مردمی ایران زمین» (طب عامیانه) در دوم دیماه 1387 در تالار امام، در مجتمع بیمارستانی امام خمینی ایراد شد.
دکتر علی بلوکباشی، عضو شورای عالی علمی دایرة المعارف بزرگ اسلامی و مشاور ارشد علمی انسان شناسی و فرهنگ است.
منبع:
http://anthropology.ir/article/8875.html